کلاب

Farsça کلاب nedir, Farsça - Farsça sözlük کلاب ne demek?

[ کِ ] (ع اِ) جِ کَلب، یعنی سگ.
(منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ترجمان
القرآن) (غیاث). و فی المثل، الکلاب
اوالکراب علی البقر؛ یعنی بگذار سگ را بر
گاودشتی. مراد آن است که هر کس را بکار
خودش رها کن. (منتهی ...

[ کِ ] (ع اِ) کلاب نرد؛ مهره های آن.
(یادداشت بخط مؤلف): و یجلب من
کشمیر... فیها اوان و اقداح و تماثیل الشطرنج
و کلاب النرد. (الجماهر بیرونی یادداشت
ایضاً). رسم در پیاده های شطرنج این است ...

[ کَ ] (ع اِمص) عقل رفتگی از
دیوانگی. (منتهی الارب) (آنندراج).

[ کَ لْ لا ] (ع ص) سگ بان. (دهار)
(آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
سگ دار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| (اِ) چنگال آهنین که مسافر توشه دان از
وی درآویزد بر پالان. (منتهی الارب)
(آنندراج) (ناظم ...

[ کُ لْ لا ] (ع اِ) مهماز و آن میخ پاشنهٔ
رائض باشد که برتهیگاه ستور می زند وقت
راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم
الاطباء). آن آهن که رایض فراپهلوی اسب
زند تا برود. (مهذب الاسماء).

[ کَ ] (اِخ) دهی از دهستان طیبی
سرحدی بخش کهکیلویهٔ شهرستان بهبهان
است. آب آن از چشمه تأمین می شود.
محصول آن غلات، پشم، لبنیات و شغل اهالی
زراعت و حشم داری و صنایع دستی قالی و
قالیچه بافی است. ...

[ کُ ] (اِخ) دهی از دهستان کمپایر
بخش حومهٔ شهرستان بجنورد است. این ده
کوهستانی و معتدل است و ۵۴۴ تن سکنه
دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا
غلات،بن شن و شغل اهالی زراعت و مالداری
است. (از ...

[ کُ ] (اِخ) یوم کلاب، اصل کلاب نام
آبی است در اطراف جبلهٔ وشمام و در آن دو
واقعه روی داده که بنامهای «الکلاب الاول» و
«الکلاب الثانی» خوانده میشوند. (از مجمع
الامثال میدانی). و رجوع به عیون الاخبار
ج ۱ ...

[ کِ ] (اِخ) ابن حمزهٔ عقیلی لغوی
حرانی نحوی، مکنی به ابوالهیذام. شاعر و از
بزرگان علماء نحو و او را تألیفاتی است. و
رجوع به ابوالهیذام کلاب در همین لغت نامه
شود.

[ کِ ] (اِخ) ابن ربیعه، قبیله ای است از
هوازن. (منتهی الارب). کلاب بن ربیعةبن
عامربن صعصعة. از قیس عیلان از قبیلهٔ
عدنان، جدی جاهلی است. اولاد او نزدیک
مدینه منزل داشتند و جمعی از آنان به شام
رفتند و ...

[ کِ ] (اِخ) ابن صعصعة. از حمقاء و
نادانان عرب بود. روزی که با برادرانش برای
خرید اسب رفته بودند، گوسفندی خرید و
طنابی بگردنش بست و همراه خود میکشید
برادرانش به او گفتند این چیست؟ گفت: اسب
است که آن ...

[ کِ ] (اِخ) ابن کرب. پدر عبدالکلال
که بعد از تبع الاوسط از ملوک حمیر هفتاد و
چهار سال در یمن حکمرانی کرد. پس از وی
تبع الاصغر صاحب افسر شد. (از حبیب
السیر).

[ کِ ] (اِخ) ابن مرة، و آن جد ششم
قریش است که از آن یک قبیله بنام زهرة
منشعب می شود. (از صبح الاعشی ج ۱
ص ۳۵۵). وی جد ششم حضرت رسول (ص)
است بدین ترتیب: محمدبن عبداللََّه بن ...


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça کلاب kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki کلاب kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. کلاب diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful