اسامة

[ اُ مَ ] (اِخ) هُذَلی. رجوع به اسامةبن
عمیر شود.

[ اُ مَ ] (اِخ) شقری. رجوع به اسامةبن
اخدری شود.

[ اُ مَ ] (اِخ) دارمی. رجوع به اسامةبن
مالک شود.

[ اُ مَ ] (اِخ) ثعلبی. رجوع به اسامةبن
شریک شود.

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن مرشدبن علی بن مقلدبن
نصربن منقذ الکنانی و الکلبی الشیزری
الملقب بمؤیدالدولة مجدالدین و المکنی
بابی المظفر از اکابر بنی منقذ اصحاب قلعهٔ
شیزر و یکی از علماء و از شجعان آنجا. او را
در ...

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن مالک بن قهم مکنی به
ابی العشراء الدّارمی. یکی از تابعین و از
مشاهیر حفاظ. بعضی وی را از صحابه
گفته اند ولی محققاً به درک فیض حضور
حضرت نبوی نایل نیامده است. و روایات ...

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن عمیر هذلی.
صحابیست. (قاموس الاعلام ترکی).

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن شریک ثعلبی. یکی از
صحابه. وی بعدها در کوفه اقامت گزید.
بعضی احادیث شریفه از او نقل کرده اند از
جمله: عباداللََّه تداووا فان اللََّه لایضع داءً الاّ
وضع له دواءً الا الهرم. و نیز: خیر ما ...

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن سفیان سجزی نحوی.
وی از نحویان و شعرای سجستان است.
ابوالحسن بیهقی در کتاب الوشاح ذکر او
آورده است. و از اشعار اوست:
ابی النأی الا ان یجدد لی ذکری
لمن ودعینی و هی لاتملک العبرا
و قالت ...

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن زیدبن حارثة. یا اسامة
الحب، مولی رسول اللََّه (ص). صحابی است و
مکنی به ابی محمد یا ابی زید یا ابی جارجه.
مادر وی ام ایمن خاصهٔ حضرت رسول (ص)
است. مؤلف تاج العروس گوید: ...

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن زید مکنی به ابی خالد.
وی وزارت یزیدبن عبدالملک داشت.
(دستورالوزراء ص ۲۱) (حبیب السیر جزو۲ از
ج ۲ ص ۶۴).

[ اُ مَ ] (ع اِ) اسد. شیر. (مهذب
الاسماء).

[ اُ مَ ] (اِخ) ابن اخدری شقری.
صحابیست. وی ببصره نزول کرد و فقط یک
حدیث از او نقل شده است. (قاموس الاعلام
ترکی).

[ اِ مَ ] (ع مص) گران کردن بها را.
|| پرسیدن بهای چیزی را. سؤال کردن بها
را از کسی. (منتهی الارب). || چرانیدن.
(تاج المصادر بیهقی). || گو بر سر ...

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça اسامة kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki اسامة kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. اسامة diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.