یادگار

[ دْ / دِ ] (اِ مرکب) اثر. نشان.
(غیاث اللغات). هر چیزی که از کسی
یادآوری می کند و شخص را به یاد وی
می اندازد. (ناظم الاطباء). نشان خیر که از
کسی باقی بماند. (آنندراج).آنچه کسی برای
تذکار ...

(اِخ) میرزایادگار ناصر. از سرداران
هندی معاصر چند تن از سلسلهٔ سلاطین هند
و افغان از قبیل محمد همایون پادشاه،
شیرشاه، اسلام شاه، فیروزشاه، عادل شاه، که
در حدود قرن دهم هجری فرمانروائی
داشته اند. رجوع به تاریخ شادی معروف به ...

(اِخ) یکی از خانان خیوه که در
حدود سال ۱۱۲۶ هـ . ق. مطابق ۱۷۱۴ م. در
خوارزم حکومت میکرد و خانان خیوه
دسته ای از ازبکان اند که پس از هرج و مرج
اواخر عهد تیموریان تحت امر محمد شیبانی ...

(اِخ) دهی است از بخش حومهٔ
شهرستان قوچان واقع در هزار متری جنوب
کشف رود. با ۴۰۰ تن سکنه. (از فرهنگ
جغرافیایی ایران ج ۹).

(اِخ) دهی است از بخش تربت جام
شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران
ج ۹).

(اِ.) 1 - یادبود، آنچه که از کسی به جا ماند و خاطرة او را زنده نگه دارد. 2 -
آنچه که به دوستی دهند تا در یاد دوست بمانند، یادگاری .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça یادگار kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki یادگار kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. یادگار diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.