لب

Farsça لب nedir, Farsça - Farsça sözlük لب ne demek?

[ لَ ] (اِ) شفه. (دهار). لحمی که در
مدخل دهان واقع است. قسمت خارجی
دهان که دندانها را پوشاند. پردهٔ پیش دهان که
دندانها را پوشاند. نام هر یک از دو قسمت
گوشتالو و سرخ که جلوی دندانها قرار ...

[ لَ ب ب ] (ع ص) مقیم. لازم گیرنده
کاری را. لازم گیرنده جائی را. (منتهی
الارب). زمینگیر.

[ لَ ب ب ] (ع مص) اقامت کردن. جای
گرفتن. || بستن پیش بند پالان شتر را.
(منتهی الارب). || لب قمیصه حریراً؛
دوخت بر گردن پیراهنش زهی از ابریشم.
(دزی). || ...

[ لُ ب ب ] (ع اِ) زهر. سم. || خالص.
(منتهی الارب). || چیده و برگزیدهٔ از هر
چیزی. لحم. || میانه و دل هر چیزی.
(منتهی الارب). مغز یا مزغ ...

[ لُ ب ب ] (ع مص) خردمند شدن.
(زوزنی). عاقل شدن. لبابة. (منتهی الارب).

[ ] (اِ) نام یکی از تقسیمات روز در
اصطلاح هندی. رجوع به ماللهند بیرونی، ص
۱۷۰ و ۱۷۱ و ۱۸۳ شود.

[ ] (اِخ) از توابع بادغیس. (نزهة القلوب
ص ۱۵۳).

[ ] (اِخ) نام شهری است به اندلس از
ناحیهٔ بحر المحیط. (معجم البلدان).

[ لَ بُ نْ ] (ع اِ) لغتی است در لبوة به معنی
شیر ماده. (منتهی الارب).

[ لُ ب ب ] (اِخ) ابن سلیمان بن محمدبن
هود. والی شهر وشقة از بلاد اسپانیا در قرن

پنجم هجری. (الحلل السندسیة ج ۲ ص -
۲۵۷

[ لُ ب ب ] (اِخ) ابن عبدالجباربن
عبدالرحمن معروف به ابن ورهزن و مکنی به
ابوعیسی. «سمع من ابیه و من القاضی
ابی بکربن العربی، لقیه بکولیة من الثغور
الشرقیه حین غزاها مع الامیر ابی بکربن
علی بن یوسف ...

[ لُ ب ب ] (اِخ) ابن عبدالملک بن احمدبن
محمدبن نذیرالفهری (ابوعیسی) من اهل
شنتمریة الشرق. سکن بلنسیة روی عن ابیه
ابی مروان، و تولی قضاء بلده وراثة ثم سعی به
الی السطان فغربه عن وطنه و اسکنه ...

[ لُ ب ب ] (اِخ) ابن عبداللََّه (ابومحمد) من
اهل سرقسطة. قال ابن عمیرة: محدث، کان
فاضلاً زاهداً، کتب عن اهل الاندلس و
لم یرحل و کانت وفاته فی صدر ایام الامیر
عبداللََّه بن محمد قاله ابوسعید. (الحلل
السندسیة ج ...

[ لُ ب ب ] (اِخ) ابن هودبن لب بن سلیمان
الجذامی (ابوعیسی)، رحل من وشقة الی
المشرق و دخل بغداد و سمع بها مع القاضی
ابی علی الصدفی علی الشیوخ و صحبه هناک،
قاله ابن بشکوال. (الحلل السندسیة ج ...

(لُ بّ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خالص و برگزیده از هر چیزی . 2 - مغز، مغز چیزی . 3 -
عقل . ج . الباب .

(لَ) [ په . ] (اِ.) 1 - کنارة هر چیزی . 2 - بخش بیرونی دهان . ؛ ~ چشمه بردن و
تشنه برگرداندن کنایه از: رند و هوشیار و سیاست مدار بودن .

( ~ .) سیلی ، تپانچه ، کاج . ؛ تو ~ رفتن شرمسار شدن ، خجل شدن . ؛ ~تر کردن الف -
سخن گفتن . ب - چیزی نوشیدن . ؛ ~گزیدن تأسف خوردن .


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça لب kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki لب kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. لب diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful