گزک

Farsça گزک nedir, Farsça - Farsça sözlük گزک ne demek?

[ گَ زَ ] (اِ) جا یا حالتی که از آن جا
بتوان به شأن و عقیده یا عمل کسی حمله کرد
یا مقصود خود را بعمل آورد. آن جای که
خصم را توان مغلوب ساخت. نقطهٔ ضعف:
گزکی پیدا کردن و ...

[ گَ زَ ] (اِ) هرچیز که بدان تغییر ذائقه
کنند. (برهان). مزه که شرابخواران برای
تغییر ذائقه خورند چون کباب و پسته و بادام و
سیب و انار و مانند آن. (آنندراج):
عشق تو خمیرمایهٔ سستی ماست
نوباوهٔ دردت ...

[ گُ زُ ] (مغولی، اِ) سرمه و به این معنی
لغت مغولی است. (آنندراج).

[ گِ زِ ] (اِ) سیر و تماشا. (آنندراج).

[ گِ زَ ] (اِخ) ده کوچکی است از
دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان
بوشهر، واقع در ۳۰۰۰۰گزی جنوب
خورموج و کنار راه فرعی خورموج به دیر، و
دارای ۴۸ تن سکنه است. (از فرهنگ
جغرافیائی ایران ج ۷).

[ گِ زَ ] (اِخ) ده کوچکی است از
دهستان قره باغ بخش مرکزی شهرستان
شیراز، واقع در ۳۰۰۰۰گزی جنوب خاور
شیراز و ۳۰۰۰گزی شوسهٔ شیراز به
فیروزآباد و دارای ۱۲ تن سکنه است. این
قریه را عباس آباد نیز میگویند. ...

[ گِ زَ ] (اِخ) ده کوچکی است از
دهستان بیضا بخش اردکان شهرستان شیراز،
واقع در ۶۶۰۰۰گزی جنوب خاور اریکان و
۶ هزارگزی راه فرعی بیضا به زرقان و دارای
۲۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی
ایران ج ۷).

[ گَ زَ ] (اِخ) دهی است از دهستان
حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان، واقع
در ۶۸ هزارگزی شمال سر راه مالرو حرجند
به شهداد. هوای آن سرد، دارای ۱۲۸ تن
سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و
محصول ...

[ گَ زَ ] (اِخ) دهی است از بخش راین
شهرستان بم، واقع در ۸هزارگزی شمال
باختری راین و ده هزارگزی باختر راه فرعی
راین به نی بید. هوای آن سرد و دارای ۳۰۰ تن
سکنه است. آب آنجا ...

[ گَ زَ ] (اِخ) ده کوچکی است از
بخش بزمان شهرستان ایرانشهر. واقع در
۶۰۰۰گزی باختر بزمان و ۵۰۰۰گزی
باختری راه مالرو بزمان به ایرانشهر و دارای
۴۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی
ایران ج ).

[ گَ زَ ] (اِخ) ده کوچکی است از
دهستان سنگان بخش میرجاوهٔ شهرستان
زاهدان، واقع در ۴۶۰۰۰گزی جنوب باختری
میرجاوه و کنار راه فرعی میرجاوه به خاش.
دارای ۴۵ تن سکنه است. (از فرهنگ
جغرافیائی ایران ج ۸).

(گَ زَ) (اِ.) 1 - مزه ، چیزی که با آن تغییر ذائقه دهند. 2 - سرما زده . 3 - موقع
، فرصت مناسب . 4 - (عا.) بهانه ، دستاویز. ؛ ~دست کسی دادن یا افتادن : بهانه یا
مدرک به دست کسی افتادن یا دادن .

( ~ .) (اِ.) 1 - نوبت ، دفعه ، کرت . 2 - نوبت آب در زراعت (معمولاً در 8 یا 16
روز).

( ~ .) (اِ.) تشنج .


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça گزک kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki گزک kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. گزک diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful