کیک

[ کَ / کِ ] (اِ) معروف است که برادر
شپش باشد. گویند عمر کیک زیاده بر پنج
روز نمی شود، و عربان برغوث خوانندش.
(برهان). جانورکی که در روی بدن انسان و
دیگر حیوانات زندگی می کند و خون آنها را
می ...

(اِ) مردمک چشم. کاک. (لغت فرس
اسدی چ اقبال ص ۲۵۷). مردمک دیده، به
این معنی و به معنی بعد امالهٔ کاک. (فرهنگ
رشیدی). مردمک چشم را هم می گویند.
(برهان) (آنندراج). ممال کاک. (حاشیهٔ برهان
چ معین). کاک. مردمک ...

[ کِ ] (انگلیسی، اِ) (با کاک و کوکه
مقایسه شود) نوعی نان شیرینی که با آرد و
روغن و تخم مرغ تهیه کنند، و آن انواع دارد.
(فرهنگ فارسی معین).

[ یَ ] (اِ مصغر) مصغر کی. فلان. فلانه.
(از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کیک و کیک؛ فلان و فلان. (از یادداشت
به خط مرحوم دهخدا).

[ یَ ] (اِ) میوه ای است، مخفف کیلک.
(فرهنگ رشیدی). میوه ای است، مخفف
کیلک و آن میوه ای است کوچک به بوی بهی
زردرنگ مشهور به کیالک، و آن را خورند.
(انجمن آرا) (آنندراج). نام میوه ای است.
(برهان). ...

(اِخ) دهی از بخش زابلی شهرستان
سراوان است و ۱۰۰ تن سکنه دارد. (از
فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).

(کِ) (اِ.) نک کک .

(کَ یا کِ) (اِ.) مردمک چشم ، مردم چشم .

(کِ) [ انگ . ] (اِ.) نوعی شیرینی که به وسیلة آرد و تخم مرغ و شیر و غیره تهیه می
شود و با خامه یا شکلات و انواع میوه ها تزیین می شود.

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça کیک kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki کیک kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. کیک diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.