کنع

[ کَ نَ ] (ع مص) درکشیدن و خشک
گردیدن انگشتان: کنع اصابعه کنعاً. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب
الموارد). با هم آمدن انگشت. (تاج المصادر
بیهقی). || همیشگی ورزیدن و لازم گرفتن
چیزی ...

[ کَ نِ ] (ع ص) پیر درترنجیده اندام.
(منتهی الارب) (آنندراج). (ناظم الاطباء) (از
اقرب الموارد). || درکشیده و خشک شده.
(ناظم الاطباء). || نگونسار بر زمین
افکنده شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ...

[ کُ ] (ع ص، اِ) جِ اکنع. (منتهی الارب)
(از ناظم الاطباء). رجوع به اکنع شود.

[ کِ ] (ع اِ) سه یک آخر شب. (منتهی
الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اصل آن
«عِنک». (نشوء اللغه ص ۱۷). و رجوع به
همین کتاب ص ۱۷ و ۲۱ شود. || آبی که در
نزدیکی ...

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça کنع kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki کنع kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. کنع diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.