کلیه

[ کُ لْ یَ / یِ ] (ع اِ) گرده. (دهار)
(منتهی الارب). گرده که عضو درونی
معروف است. (آنندراج). گرده و قلیه. (ناظم
الاطباء). لغت عربی است به فارسی ...

[ کُ لْ لی یَ ] (ع مص جعلی، اِمص)
کلیة. کلیت. کل بودن. تمامیت. (فرهنگ
فارسی معین). || به اصطلاح منطق، بودن
مفهومی به وجهی که منع نکند نفس، تصور او
از وقوع شرکت در وی چنانچه مفهوم ...

[ کُ لْ لی یَ / یِ ] (ص نسبی) کلیة.
مؤنث کلی. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع
به کلیة و کلی شود.
- سالبهٔ کلیه. رجوع به قضیه شود.
- قضیهٔ کلیه. ...

[ کُ یِ ] (فرانسوی، اِ) گردن بند.
(احتراز از استعمال این کلمهٔ بیگانهٔ اولی
است). (فرهنگ فارسی معین).

(کُ یِ یا یَ) [ ع . کلیة ] (اِ.) قلوه ، هر یک از دو عضو لوبیایی شکل که عضو مترشح
دستگاه ادراری را به وجود می آورند.

(کُ لّ یِّ) [ ع . ] 1 - (مص جع .) کلیت . 2 - (اِ.) همه ، جمعاً.

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça کلیه kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki کلیه kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. کلیه diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.