قدوم

[ قُ ] (ع مص) از سفر بازآمدن.
(منتهی الارب). گویند: قدم من سفره قدوماً و
قدماناً و مقدماً؛ از سفر بازآمد. (منتهی
الارب):
که هیهات قدر تو نشناختم
به شکر قدومت نپرداختم.سعدی.

|| در پیش رفتن. ...

[ قَ ] (ع ص) نیک مبارز. || دلیر.
|| بسیار پیش درآینده. || (اِ) تیشه. ج،
قدائم و قُدُم. (منتهی الارب) (آنندراج).

[ قَ ] (اِخ) دهی است به حلب. (منتهی
الارب). حسن خوارزمی گوید: قدوم به
تشدید دال نام دهی است در شام که حضرت
ابراهیم در آن خود را ختنه کرد. (معجم
البلدان).

[ قَ ] (اِخ) جائی است به نعمان.
(منتهی الارب) (معجم البلدان).

[ قَ ] (اِخ) قلعه ای است به یمن.
(منتهی الارب) (معجم البلدان).

[ قَ ] (اِخ) کوهی است به مدینه.
(منتهی الارب) (معجم البلدان).

[ قَ ] (اِخ) پشته ای است به سراة.
(منتهی الارب) (معجم البلدان).

[ قَ ] (اِخ) پشته ای است در کوهی به
بلاد دوس. (منتهی الارب).

(قُ) [ ع . ] (مص ل .) از سفر بازآمدن .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça قدوم kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki قدوم kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. قدوم diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.