غزالی

Farsça غزالی nedir, Farsça - Farsça sözlük غزالی ne demek?

[ غَ ] (ص نسبی) منسوب به غزالة که
قریه ای است از مضافات طوس مولد امام
محمد غزالی. (غیاث اللغات). به قولی لقب
ابوحامد و برادر وی احمد است. رجوع به
غزالة و ابوحامد غزالی و احمد ...

[ غَ زْ زا ] (ص نسبی) منسوب به
غزال. لقب ابوحامد محمدبن محمدبن
محمدبن احمد طوسی، و لقب برادر او
احمدبن محمدبن محمدبن احمد است.
صاحب غیاث اللغات گوید: در این مورد
غزالی به تخفیف ثانی صحیح است و به ...

[ غَ ] (اِخ) شاعر. او راست: کتاب
«مرآة الکائنات» به زبان فارسی که دربارهٔ
تاریخ از آغاز خلقت تا اواخر دولت سلیمانیه
است. (کشف الظنون چ استانبول ستون
۱۶۴۹).

[ غَ ] (اِخ) برسوی. (متوفی به سال
۹۴۱ هـ . ق.) مولی محمد برسوی، معروف به
دلی برادر. او را دیوانی به ترکی است.

[ غَ ] (اِخ) تبریزی. صادقی کتابدار در
مجمع الخواص (ترجمه، ص ۲۵۸) او را از
جملهٔ شعرای معاصر خود (قرن دهم هجری
قمری) شمرده، گوید: حریفی رند و لاابالی بود
و اوقات خود را به نحاسی میگذرانید. طبعش
بد نیست و ...

[ غَ زْ زا ] (اِخ) طوسی. ابوحامد
محمدبن محمدبن محمدبن احمد. رجوع به
ابوحامد غزالی شود:
او بود صد جوینی و غزالی اینت غبن
کاندر جهان نه کندریی بود و نه
نظام.خاقانی.

[ غَ زْ زا ] (اِخ) طوسی. احمدبن
محمدبن محمدبن احمد. رجوع به احمد
غزالی شود.

[ غَ زْ زا ] (اِخ) طوسی. (متوفی به سال
۸۳۰ هـ . ق.) محیی الدین محمد غزالی. از
علما و زهاد زمان شاهرخ بن امیرتیمور
گورکان بود. (تذکرهٔ دولتشاه سمرقندی و
تاریخ حبیب السیر از غزالی نامه ص ۲۵۹).

[ غَ زْ زا / غَ ] (اِخ) (متوفی در رجب
سال ۵۱۳ هـ . ق.) عبدالباقی بن محمدبن
عبدالواحد، مکنی به ابومنصور. معاصر امام
غزالی و شاگرد کیای هراسی بود و ابوطاهر
سلفی از وی روایت میکند. (طبقات الشافعیة
ج ...

[ غَ زْ زا ] (اِخ) (متوفی به سال ۷۲۱
هـ . ق.) علی بن محمد او ابن ابی قصیبه است
و جز غزالی مشهور میباشد. او راست: کتاب
«میزان الاستقامة لاهل القرب و الکرامة». (از
کشف الظنون چ ۲ استانبول ...

[ غَ ] (اِخ) چلبی. (متوفی به سال
۱۴۳۷ م.) شاعری عثمانی و نامش محمد بود.
در بروسا به دنیا آمد و در مکه درگذشت. در
«بسفر» مسجدی و گرمابه ای و باغی ساخت،
او راست: «دافع الغموم و رافع الهموم». (از
اعلام ...

[ غَ ] (اِخ) لوکری. علی بن محمد
غزالی لوکری، مکنی به ابوالحسن. رجوع به
ابوالحسن شود.

[ غَ ] (اِخ) مروزی. عوفی در لباب
الالباب (چ ۱۳۳۵ ص ۳۶۲ او را جزو شعرای
آل سلجوق (خراسان) به شمار آورده، گوید:
آنکه به دام لطف طبع غزال لطایف صید کردی
و جان را از لذت شعر و ...

[ غَ ] (اِخ) مشهدی. صاحب مجمع
الفصحاء آرد: او از مشاهیر شعرای زمان شاه
طهماسب صفوی بوده است. کلیاتش هفتاد
هزار بیت است و مثنویات متعدد دارد، از
جملهٔ آنها «رشحات الحیات» و «اسرار
المکتوم» و «نقش بدیع» است. مسافرت
هندوستان ...

[ غَ زْ زا ] (اِخ) مغربی (۴۹۶-۵۵۵
هـ . ق.). علی بن معصوم بن ابی ذر، مکنی به
ابوالحسن. از مردم مغرب و از علمای
شافعی مذهب بود. او در «اسفراین»
درگذشت. این قول زبیدی در مقدمهٔ ...

[ غَ ] (اِخ) هراتی . از شعرای هرات
اواخر قرن دهم هجرت و با غزالی مشهدی
معاصر بود، به هندوستان سفر کرد. او و شاعر
مذکور با یکدیگر مطایبه داشتند. این شعر
ازوست:
او در اندیشه که چون خون غزالی ریزد
من ...


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça غزالی kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki غزالی kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. غزالی diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful