عبداللََّه

Farsça عبداللََّه nedir, Farsça - Farsça sözlük عبداللََّه ne demek?

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) دهی است از
دهستان پشتکوه بخش نیر شهرستان یزد.
واقع در ۴۲هزارگزی جنوب باختر نیر و
۳۳هزارگزی جنوب خاوری راه فرعی نیر به
ابرقو. ناحیه ای است کوهستانی هوای آن
معتدل است و ۵۱۴ تن سکنه ...

[ عَ دُلْ لا ] (اِخ) دهی است از
دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان
بیرجند. واقع در ۳۹هزارگزی شمال باختری
درمیان و ۵هزارگزی شمال شوسهٔ عمومی
بیرجند به شاه رخت. ناحیه ای است واقع در
دامنه، معتدل و ۱۴ تن ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن اباض
المقاعسی المری التمیمی. از بنی مرةبن
عبیدبن مقاعس و رئیس فرقهٔ اباضیه و
معاصر معاویه بود. و تا اواخر خلافت
عبدالملک بن مروان میزیست. شماخی او را
از تابعیان داند و گوید: وی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابراهیم بن
احمد الاغلبی التیمی. وی امیر تونس و
قیروان و مردی ادیب، شجاع و عاقل بود. پس
از مرگ پدر امارت یافت و به سال ۲۹۰ هـ . ق.
به تدبیر فرزندش زیادة ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابراهیم بن
اغلب التمیمی. امیر افریقا و از اغالبه بود.
امارت از آن او بود و خطبه به نام بنی عباس
میخواندند. و به سال ۱۹۶ هـ . ق. پس از پدر
امارت یافت ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابراهیم بن
عبداللََّه الخبری. از علمای عربیت و فرائض و
حساب بود. او راست: شرح الحماسة. شرح
دیوان البحتری. وی به سال ۴۷۶ هـ . ق.
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابراهیم
الاصیلی نسب وی باصیلة (شهری به مغرب)
است. مردی فاضل بود و به سال ۳۹۲ هـ . ق.
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابی بکربن
عبداللََّه بن عبدالرحمان باشمیلة. از افاضل یمن
بود و شعر میگفت. او را دیوانی است. وی به
سال ۹۱۶ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابی بکربن
عثمان التیمی القرشی. صحابی بود و در وقعهٔ
طائف شرکت داشت و تیری بدو رسید که در
اثر همان به سال ۱۱ هـ . ق. درگذشت. (از
الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابی بکر
الصدیق. رجوع به عبداللََّه بن عبداللََّه بن عثمان
التیمی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابی حصین
الازدی. صحابی و از فرسان عرب در صدر
اسلام بود. وی به سال ۳۶ هـ . ق. در جنگ
صفین به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابی زید
عبدالرحمان قیروانی، مکنی به ابومحمد
معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید
ابومحمد شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابی فرج.
رجوع به ابن مارستانیه ابوبکر عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ابی قحافه
عثمان بن عمروبن کعب التیمی القرشی، مکنی
به ابوبکر. رجوع به ابوبکربن ابی قحافه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
اسماعیل الرسولی. وی از ملوک دولت
رسولیه یمن است که به سال ۸۲۷ هـ . ق. بعد از
مرگ پدر به امارت رسید. وی به سال ۸۳۰
هـ . ق. به صنعا درگذشت. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن امیر
اسحاق بن المقتدر العباسی، مکنی به جعفر و
ملقب به القائم بامراللََّه. رجوع به قائم بن القادر
و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
بشیربن ذکوان البهرانی. از بزرگان قراء بود. به
سال ۱۷۳ هـ . ق. متولد شد و به سال ۳۴۲
هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
حسین الشاماتی، مکنی به ابوالحسین. مردی
فاضل بود. از تألیفات اوست: شرح دیوان
المتنبی. شرح الحماسه. شرح امثال ابی عبید.
وی به سال ۴۷۵ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
خشاب، مکنی به ابومحمد. رجوع به خشاب
و الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
سلیمان بن ابراهیم بن بردة الفزاری. یگانهٔ
جهان بود در علم و ورع. و از بنی فزاره یکی
از قبائل عرب است. وی هشتاد پاره تألیف
دارد. قضاء پارس و کرمان یافت. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
علی بن مخرمة الحمیری الشیبانی الهجرانی
الحضرمی العدنی. فقیه و مدرس و مفتی عدن
بوده. به سال ۸۰۳ به الهجرین متولد شد و به
سال ۹۰۳ هـ . ق. به عدن ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
محمدبن حنبل الشیبانی البغدادی حافظ
حدیث و از مردم بغداد بود. از کتابهای او
است: الزوائد علی کتاب الزهدلابیه. زوائد
المسند. وی به سال ۲۹۰ هـ . ق. درگذشت. (از
الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
محمدبن قدامة المقدسی ثم الدمشقی الحنبلی،
مکنی به ابومحمد و ملقب به موفق الدین و
معروف به ابن قدامه. رجوع به ابن قدامه
موفق الدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
محمود الکعبی، مکنی به ابوالقاسم و معروف
به کعبی وی از بنی کعب و از ائمهٔ معتزله است
و رئیس طائفهٔ کعبیه بود. او راست: آراء و
مقالاتی در کلام. اصل او ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
محمود النسفی. وی فقیه و مفسری
حنفی مذهب و از مردم ایذج (از حوالی
اصفهان) بود. از تألیفات اوست: المدارک در
تفسیر قرآن. کنز الدقائق در اصول فقه. المنار
در اصول. الوافی در ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمدبن
موسی بن زیاد العسکری الاهوازی الجوالیقی
معروف به عبیدان. از علماء حدیث است. از
تألیفات اوست: الفوائد. وی به سال ۲۱۶
هـ . ق. متولد و در ۳۰۶ هـ . ق. درگذشت. (از
الاعلام ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن
احمدالاصفهانی معروف به ابن لبان. رجوع به
عبداللََّه بن محمد شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن
احمدالمروزی القفال. رجوع به قفال شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمد فاکهی
المکی. رجوع به فاکهی عبداللََّه بن احمد شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن احمد مالقی
ملقب به ضیاءالدین و معروف به ابن البیطار.
رجوع به ابن بیطار و نیز به الاعلام زرکلی و
روضات الجنات ص ۴۵۱ شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ادریس
الاودی الکوفی. وی از اعلام حفاظ حدیث و
مردی فاضل و عابد بود و در آنچه روایت کند
حجت است. رشید خواست وی را قضاوت
دهد نپذیرفت و صلهٔ او را رد کرد. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ارقم بن عبد
یغوث القرشی الزهری. صحابی و از کتاب و
خال پیغمبر (ص) است. در فتح مکه اسلام
آورد و رسول (ص) و ابوبکر و عمر وی را به
کتابت گماردند ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن اسحاق بن
ابراهیم. از آل زیادبن ابیه و امیر یمن بود. به
سال ۳۷۱ هـ . ق. بعد از مرگ پدر از جانب
آل عباس ولایت یافت و در زمان امارت وی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن اسعدبن علی
معروف به ابن الدهان. رجوع به ابن دهان
ابوالفرج عبداللََّه و به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن اسعد التمیمی
الیافعی المکی ملقب به عفیف الدین و مکنی به
ابوالسعادات. رجوع به بابوالسعادات عبداللََّه
بن اسعد و به روضات ص ۴۵۷ شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن اسماعیل بن
الشریف محمدبن علی الحسینی العلوی
معروف به مولی عبداللََّه. از ملوک دولت
اشراف علویین مراکش بود. بعد از مرگ
برادرش احمد به سال ۱۱۴۱ هـ . ق. با وی
بیعت ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن اسید الجهنی.
از اشراف کوفه بود. در جنگ با حسین بن
علی شرکت جست. مختار ثقفی وی را به
سال ۶۶ هـ . ق. بکشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ایوب
المنصوربن یوسف المظفر. از بنی رسول است.
وی چندی با الملک المجاهد به ستیزه
برخاست و سرانجام مغلوب و زندانی شد و به
سال ۷۳۴ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن بدیل بن ورقاء
الخزاعی. صحابی است و سیادت خزاعه را
یافت. در یوم الفتح اسلام آورد و در جنگ
صفین و طائف و تبوک شرکت کرد. در صفین
با علی (ع) بود و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن بری بن
عبدالجبار المقدسی الاصل المصری، مکنی به
ابومحمد و معروف به ابن بری. رجوع به ابن
بری و ابومحمد عبداللََّه و رجوع به الاعلام
زرکلی و روضات الجنات ص ۴۵۲ شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن بریدةبن
الحصیب الاسلمی، مکنی به ابوسهل. تولد او
به سال ۱۴ هـ . ق. است. وی قاضی و از رجال
حدیث است. اصل وی از کوفه بود و در بصره
سکونت جست. قضاوت ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن بسر المازنی
از بنی مازن بن منصور. وی صحابی و از
کسانی است که به هر دو قبله نماز گزارد. او
آخرین صحابی است که به سال ۸۸ هـ . ق. به
شام درگذشت. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن بسطام
الازدی. وی همراه جنید در نبرد با ترک در
نزدیکی سمرقند شرکت کرد و در آن نبرد به
سال ۱۱۲ هـ . ق. به قتل رسید. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن بشربن عمرو
البغدادی. وی سید عبدالقیس و مردی شجاع
و فصیح و صاحب رأی بود. قوم خود را برای
جنگ با حجاج ثقفی در بصره فراهم آورد و
مردم با او بیعت کردند. لیکن ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن جبیربن نعمان
الانصاری. صحابی است در عقبه و بدر
حاضر شد و در جنگ احد امیر تیراندازان بود
و در همین جنگ به سال ۳ هـ . ق. به قتل
رسید. (از الاعلام زرکلی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن جحش بن
ریاب بن یعمر الاسدی. وی صحابی و از
کسانی است که در آغاز به اسلام گرویدند. به
بلاد حبشه و مدینه مهاجرت کرد. وی از امراء
سرایا بود. در جنگ احد به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن جد عان
التیمی القرشی. وی رسول اکرم (ص) را قبل
از بعثت درک کرد. (از الاعلام زرکلی) (از
عیون الاخبار ج ۱ ص ۳۳۵).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن جعفربن
ابیطالب بن عبدالمطلب الهاشمی القرشی. وی
صحابی است و به سال ۱ هـ . ق. در حبشه
متولد شد. او نخستین مولود مسلمانان در
حبشه است. مردی کریم بود و شعراء وی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن جعفربن
محمدبن درستویه. رجوع به ابن درستویه
ابومحمد و نیز به الاعلام زرکلی و سیرهٔ
عمربن عبدالعزیز ص ۴۳ و روضات الجنات
ص ۴۴۸ شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن جعفر الکثیری
از سلاطین یمن بود و سیرتی پسندیده داشت.
به سال ۹۱۰ هـ . ق. در شحر درگذشت. (از
الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حارث بن
جزء الزبیدی صحابی است. در بصره اقامت
کرد. وی قبل از مرگش نابینا شد و به سال ۸۶
هـ . ق. به مصر درگذشت. وی آخرین کس از
صحابه است که به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حارث بن
قیس السهمی القرشی. شاعر و صحابی است.
وی را به خاطر شعری که از جملهٔ آن. «اذا
انالم ابرق...» آورده بود مبرق میگفتند. به سال
۱۱ هـ . ق. در یمامه و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حارث بن
نوفل الهاشمی القرشی. از اشراف قوم خویش
و مردی پرهیزکار و ظاهر الصلاح بود. ابن
زبیر وی را ولایت بصره داد و چون فتنهٔ ابن
اشعث پدید شد. به عمان ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حجاج.
رجوع به ابن یاسمین شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حجاج بن
محصن بن جندب المازنی الثعلبی الغطفانی،
مکنی به ابوالاقرع. وی شاعر و از سواران
نامبردار دولت اموی است و بر عبدالملک بن
مروان خروج کرد و به نجدةبن عامر الحنفی و
سپس ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حجاج
الازدی. از شجعان صدر اسلام است. به سال
۳۶هـ . ق. در جنگ صفین کشته شد. (از
الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن
حسن بن نمی الثانی، از امراء مکه است که به
سال ۱۰۴۰ ولایت یافت. و به سال ۱۰۴۱
هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حسن بن
احمد الانصاری القرطبی المالقی. از حفاظ
حدیث و از کتاب و لغویان و شعراء بود. به
سال ۵۵۶ هـ . ق. به مالقه متولد شد و در ۶۱۱
هـ . ق. درگذشت. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حسن بن
حسن بن علی بن ابیطالب الهاشمی القرشی.
تابعی است. نزد عمربن عبدالعزیز منزلتی
داشت. وی به سال ۷۰ هـ . ق. متولد شد و در
۱۴۵ هـ . ق. در زندان منصور ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حسن
صیدلانی. منجم معروف. در هندسه و احکام
نجوم و حساب و جبر و مقابله بارع بود. از
مؤلفات وی: شرح کتاب جبر محمدبن یونس
خوارزمی در جمع و تفریق و ضرب و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حسین بن
عبداللََّه العکبری البغدادی، مکنی به ابوالبقاء
معروف به العکبری. رجوع به ابوالقباء
محب الدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حسین بن
مرعی بن ناصرالدین البغدادی. فقیه و متأدب و
از اعیان عراق بود. به سال ۱۱۰۴ هـ . ق. به
کرخ بغداد متولد شد به بلاد شام و حجاز
مسافرت کرد و به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حسین
تستری. ساکن اصفهان و صاحب مدرسهٔ نقش
جهان اصفهان است. وی یکی از علما و
مجتهدان و مردی صالح و پرهیزکار بود.
اصلش از شهر تُستر (شوشتر) است. به نجف
رفت و مدتی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حسین یزدی.
از علماء اصبهان است. از تألیفات او است:
حاشیهٔ بر شرح التلخیص در بلاغت. شرح
تهذیب المنطق. شرح القواعد در فقه. وی به
سال ۱۰۱۵ هـ . ق. به اصبهان درگذشت. (از
الاعلام ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حشرج بن
اشهب بن ورد. والی و از بزرگان و شعرای
قیس است. در زمان عبدالملک بن مروان
ولایت بیشتر شهرهای خراسان و پاره ای از
شهرهای فارس و کرمان را یافت. وی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حکیم بن
حزام الاسدی القرشی. صحابی و از شجعان
بود. روز فتح مکه اسلام آورد و در جنگ
جمل همراه عایشه پرچم دار قریش بود و در
همان جنگ ۳۶ هـ . ق. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حمدان بن
حمدون التغلبی العدوی، مکنی به ابوالهیجاء.
رجوع به ابوالهیجاء و عبداللََّه بن حمدان و نیز
به الاعلام زرکلی و مجمل التواریخ ص ۳۷۴
شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حمزةبن
سلیمان بن حمزة. یکی از ائمهٔ یمن بود. در
زمان ملک مسعود بر صنعاء و ذمار استیلا
یافت و به سال ۶۱۲ هـ . ق. با ملک مسعود
نبرد کرد و به سال ۶۱۴ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن حیدربن
ابوالقاسم قزوینی. فقیه و از رجال حدیث
است. به سال ۵۸۲ هـ . ق. به همدان درگذشت.
از تألیفات اوست: کتاب مشیخة که در آن
ترجمهٔ شیوخ خود را که از آنان ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن خازم بن
اسماءبن الصلت السلمی البصری، مکنی به
ابوصالح. از جانب بنی امیه امارت خراسان
یافت و چون ابن زبیر قیام کرد عبداللََّه خازم
اطاعت خویش را بدو نوشت و او وی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن خالد، مکنی
به ابوهفان المهزمی (یا محضرمی). رجوع به
ابوهفان المهزمی عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن خلیدبن سعد،
مکنی به ابوالعمیثل. رجوع به ابوالعمیثل
عبداللََّه بن خلید و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن دارم بن
مالک بن حنظلة. از تمیم از عدنان جد جاهلی
است. (از الاعلام زرکلی) (از عیون الاخبار ج
۳ ص ۴۱).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن داود الزبیری.
فقیه و از مردم زبیر بود. از تألیفات او است:
الصواعق و الرعود فی الرد علی بن سعود. وی
به سال ۱۲۲۵ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی) (از عقدالفرید ج ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن ذکوان القرشی
المدنی محدث است. سفیان وی را در حدیث
امیرالمؤمنین نامید. وی در حدیث ثقه بود.
لیث گفت سیصد تن دنبال ابوالزناد دیدم که از
او فقه و علم و شعر و صرف ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن رواحةبن
ثعلبة. از مردم خزرج و صحابی و در شمار
امراء و شعراء راجزین است. در جاهلیت
کتابت میکرد. وی در بیعت عقبه با هفتاد تن از
انصار حاضر بود. در جنگ بدر و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن رؤبةبن لبیدبن
صخرالتمیمی. از شعراء جاهلی است. در
جاهلیت متولد شد سپس اسلام آورد و تا
زمان خلافت ولیدبن عبدالملک بزیست.
سرانجام زمین گیر شد و به سال ۹۰ هـ . ق.
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن زبعری بن
قیس السهمی القرشی، مکنی به ابوسعد.
رجوع به ابن زبعری و نیز به الاعلام زرکلی
شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن زبیربن العوام
القرشی الاسدی. رجوع به ابن زبیر ابوبکر
عبداللََّه و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن زبیر الحمیدی
معروف به الحمیدی. از ائمهٔ حدیث و از مردم
مکه بود. وی شیخ بخاری و رئیس اصحاب
ابن عیینة است. او را مسندی است. به سال
۲۱۹ هـ . ق. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن زیدبن
عاصم بن کعب البخاری الانصاری. صحابی و
از مردم مدینه است. مردی شجاع بود مسیلمة
الکذاب را بکشت. او را در الصحیحین ۴۸
حدیث است. وی به سال ۶۳ هـ . ق. در وقعهٔ
حرة ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن زیدبن عمرو
الجرمی. از مردم بصره و عالم به قضاء و
احکام و از رجال حدیث و ثقه بود. وی به
سال ۱۰۴ هـ . ق. به شام درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعدبن
ابی جمرة الازدی الاندلسی. از علماء حدیث
است. از تألیفات او است: جمع النهایة مختصر
صحیح بخاری که به مختصر ابن ابی جمرة
مشهور است. بهجة النفوس در شرح مختصر
المراثی الحسان، در حدیث. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعدبن
ابی سرح. از بنی عامر و فاتح افریقاست و در
لشکری که حسن و حسین فرزندان علی (ع)
و عبداللََّه بن عباس و عقبةبن نافع در آن بودند
به افریقا رفت و طرابلس ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعدبن نفیل
الازدی. از مردم ازدشنوءة و از رؤسای کوفه
است با سلیمان بن صرد به خونخواهی حسین
(ع) برخاست و با بنی امیه جنگ کرد. و به
سال ۶۵ هـ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعودبن
عبدالعزیزبن محمد. رجوع به ابن سعود
عبداللََّه بن سعود و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعیدبن
حصین الکندی الکوفی، مکنی به ابوسعید.
محدث کوفه بود. او را تفسیر و تصانیفی است.
وی به سال ۲۵۷ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعیدبن
سعدبن زیدبن محسن. از اشراف مکه بود بعد
از مرگ پدر به سال ۱۱۲۹ هـ . ق. امارت مکه
یافت. مدت یکسال و سه ماه حکومت کرد
سپس او را عزل کردند و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعیدبن
عبداللََّه باقشیر. فقیه، متأدب و از علماء مکه
بود. او را نظمی است. همهٔ کتابهای او شروح
و حواشی و مختصرات است، از جمله:
اختصار نظم عقیدة اللقانی. اختصار تصریف
الزنجانی. نظم ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سعیدبن
مهدی الخوافی، مکنی به ابومنصور خوافی.
وی کاتب و فرضی و محاسب بود و او را
نظمی است. از تألیفات اوست: خلق الانسان.
رجمة العفریت، که رد بر معری است. وی به
سال ۴۸۰ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سلام بن
الحارث الاسرائیلی. صحابی است، هنگامی
که حضرت رسول به مدینه رفت اسلام آورد و
در شأن اوست آیهٔ {/B«... شَهِدَ شََاهِدٌ مِنْ
بَنِی إِسْرََائِیلَ » ۱۳-۱۷۴۶:۱۰/}(قرآن ۴۶/۱۰). و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سلیمان بن
اشعث الازدی السجستانی معروف به ابن ابی
داود. رجوع به ابن ابی داود ابوبکربن سلیمان
و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سلیمان بن
داود، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن
حوطاللََّه. رجوع به ابن حوطاللََّه ابومحمد
عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سلیمان بن
داود الاندی. قاضی، فقیه، اصولی و حافظ
حدیث و مایل به اجتهاد بود. تولد او به سال
۵۴۹ در «انده» از بلاد اندلس بود. قضاوت
اشبیلیه و قرطبه و مرسیه و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن سلیمان بن
وهب الکاتب. از وزراء عباسی و از بزرگان
آن دولت بود. ۱۰ سال وزارت المعتضد باللََّه را
یافت. تولد او به سال ۲۲۶ هـ . ق. است و در
۲۸۸ هـ . ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن شداد. رجوع
به ابن شداد عزالدین ابوعبداللََّه و نیز به الاعلام
زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن شهاب حسین
یزدی الشهابادی. رجوع به عبداللََّه بن حسین
یزدی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن صالح بن
جمعةبن شعبان السماهیجی البحرانی. از فقها
و ادبا بود. از تألیفات او است. جواهر البحرین
فی احکام الثقلین. الصحیفة العلویة. مصائب
الشهداء و مناقب السعداء در پنج مجلد.
ریاض الجنان المشحون باللؤلؤ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن صفوان بن
امیةبن خلف. مردی شجاع و از اصحاب ابن
زبیر بود و حجاج بن یوسف با وی جنگ کرد.
وی به سال ۷۳ هـ . ق. در روزی که ابن زبیر به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن صفوان
الجمحی. در روزگار منصور عباسی امارت
مدینه یافت و به سال ۱۶۰ هـ . ق. به مدینه
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن طاوس بن
کیسان الهمدانی. از عابدان یمن و فقهاء
مشهور و از رجال حدیث و ثقه است. وی به
سال ۱۳۲ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن طاهربن
الحسین بن مصعب الخزاعی. امیر خراسان و
از مشهورترین والیان عصر عباسی است. وی
مدتی ولایت شام یافت سپس به سال ۲۱۱
هـ . ق. به مصر رفت و مدت یک سال بدانجا
بماند ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن طفیل الدوسی
از فضلاء صحابه و قدیم الاسلام است. به
حبشه مهاجرت کرد و در فتوحات ابوبکر
شرکت داشت. به سال ۱۳ هـ . ق. در واقعهٔ
اجنادین کشته شد. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن طیب، مکنی
به ابوالفرج. رجوع به ابن الطیب ابوالفرج و و
نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عامربن
کریزبن ربیعة الاموی، مکنی به
ابوعبدالرحمان. به سال ۴ هـ . ق. به مکه متولد
شد. در خلافت عثمان ولایت بصره یافت و
لشکری به سیستان فرستاد و داور و دارابجرد
و مروالروز و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عامر یحصبی
الشامی، مکنی به ابوعمران. رجوع به ابن
عامر، مکنی به ابوعمران و نیز به الاعلام
زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عباس بن
عبدالمطلب القرشی الهاشمی. رجوع به ابن
عباس عبداللََّه بن عباس و نیز به الاعلام
زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالحکم بن
اعین بن لیث بن رافع معروف به ابن عبدالحکم.
رجوع به ابن عبدالحکم ابومحمد عبداللََّه و نیز
به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن
عبدالرحمان بن ابی بکر بافضل الحضرمی
السعدی المذحجی. فقیه و رئیس فقیهان بلاد
خود بود. از تألیفات او است: المقدمة
الحضرمیة فی فقه الشافعیه. الحجج القواطع
فی الواصل و القاطع. رسالة فی علم الفلک ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن
عبدالرحمان بن عقیل القرشی الهاشمی العقیلی
ملقب به بهاءالدین. رجوع به ابن ابومحمد
بهاءالدین و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاْ ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن
فضل بن بهرام التمیمی الدارمی السمرقندی،
مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمدبن
عبداللََّه بن عبدالرحمان و نیز به الاعلام زرکلی
شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن
عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج بن التجیبی.
به سال ۱۵۲ هـ . ق. منصور عباسی وی را
ولایت داد. او نخستین کس است که با رداء
سیاه خطبه خواند. وی تا پایان عمر خویش
در ولایت ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن
عبدالرحمان بن معاویةبن هشام الاموی
البلنسی. بعد از مرگ پدر خود زمام کار
اندلس را بدست گرفت و سپس به سال ۱۷۱
هـ . ق. برادر وی هشام که ولایت عدن داشت
از مارده ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالرحمان
ابی زید النفراوی القیروانی، مکنی به ابومحمد
معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید
ابومحمد عبداللََّه و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالرحمان
ناصر الاموی معروف به ابن الناصر. امیر و از
نجباء خلفاء اندلس و از دوستداران علم و
علماء بود. او را تصنیف ها است از جمله:
کتاب العلیل و القتیل که اخبار بنی عباس ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالرزاق بن
عبدالعظیم العثمانی. فقیه مالکی است. از
تألیفات او است: سلاح الایمان فی الصلاة و
تلاوة القرآن. بدایة السلوک «منظومه است».
تنبیه الغافل الی مرتبة العاقل. وی به سال ۹۴۵
هـ . ق. متولد شد ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالظاهربن
نشوان الجذامی ملقب به محی الدین و معروف
به ابن عبدالظاهر. رجوع به عبدالظاهر
محی الدین ابوالفضل و نیز به الاعلام زرکلی
شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالعزیزبن
محمد البکری الاندلسی، مکنی به ابوعبید
بکری. رجوع به ابوعبید بکری عبداللََّه... و به
الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالمدان
الحارثی. صحابی و از سادات عرب یمن
است و از جانب علی (ع) ولایت یمن یافت و
در جنگی که با لشکریان معاویه به سرکردگی
بسربن ارطاة کرد به سال ۴۰ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالمطلب بن
هاشم الهاشمی القرشی ملقب به الذبیح پدر
رسول (ص) است. به سال ۸۱ قبل از هجرت
مدینه متولد شد و به سال ۵۳ قبل از هجرت
درگذشت. وی کوچکترین پسران ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبدالواحد
احمدبن محمدبن عبدالرحمان بن معاویةبن
حدیج. یکی از والیان اسکندریه است که در
فتنهٔ اندلسیان و صوفیان به سال ۱۹۹ هـ . ق.
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبد عمروبن
صیفی بن نعمان معروف به ابن حنظلة. از مردم
اوس و از اعلام تابعین است. هنوز متولد نشده
بود که پدرش کشته شد. چون در وقعهٔ یوم
حرة مردم مدینه ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبیداللََّه،
مکنی به ابوالسری و ملقب به ابن الدمینه. از
بنی عامربن تیم اللََّه از خثعم است و دمینه مادر
او است. وی شاعری بدوی است بیشتر
اشعارش غزل و نسیب و فخر است. او را
دیوان ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عبیداللََّه بن
ابی ملیکةبن التیمی المکی. قاضی و از رجال
حدیث و ثقه است و از جانب زبیر قضاوت
طائف یافت. وی به سال ۱۱۷ هـ . ق.
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عثمان بن
جبلة الازدی العتکی... حافظ حدیث و ثقه
بود. از جانب عبداللََّه بن طاهر قضاوت
جوزخان بدو داده شد و او نپذیرفت. وی به
سال ۱۴۵ هـ . ق. متولد شد ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عجلان بن
عبدالاجب بن عامر النهدی. شاعر جاهلی
است. شعر وی عذوبت خاصی دارد و در
حدود سال ۵۰ قبل از هجرت درگذشت. (از
الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عروة الهروی.
از حفاظ حدیث است. او راست: کتاب
الاقضیة. وی به سال ۳۱۱ هـ . ق. درگذشت. (از
الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عزبن نصراللََّه
انصاری الوزان ملقب به موفق الدین. فاضل
بود و در طب معرفتی داشت. مقصورهٔ ابن
درید را تخمیس کرده است. مدتی در بعلبک
اقامت کرد و به سال ۶۷۷ هـ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عزیزبن
الکنانی. تابعی است و مقامی رفیع دارد و در
زمرهٔ توابین است. عبداللََّه از مردم کوفه بود و
در جنگهای کوفیان با بنی امیه و بعضی وقایع
دیگر شرکت جست. به سال ۶۵ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عکیم. رجوع
به ابومعبد عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علقمة
الاسلمی. آخرین صحابی است که به سال ۸۷
هـ . ق. به کوفه درگذشت. در صحیحین ۹۵
حدیث از وی روایت شده است. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علوی بن
احمد المهاجربن عیسی الحسینی الحضرمی.
معروف به حداد فاضل و از مردم تریم
(حضرموت) است. از تألیفات اوست:
المعاونة و المؤازرة اللراغبین فی طریق
الاخرة. اتحاف السائل باجوبة المسائل.
النصائح الدینیة و جز ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی معروف
بشیخ سدید. شیخ طب دیار مصر بود. به
خدمت العاضد درآمد و عمری دراز یافت.
وی به سال ۵۹۲ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی بن
جارود النشابوری، مکنی به ابومحمد معروف
به ابن الجارود. مجاور مکة و از حفاظ حدیث
بود. او راست: المنتقی فی الاحکام. وی به
سال ۳۰۷ هـ . ق. درگذشت. (از ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی بن
عبداللََّه بن خلف اللخمی المری الرشاطی
معروف به رشاطی. از علماء حدیث و از مردم
(مریه) اندلس است. او راست: کتاب الاعلام
بما فی المؤتلف و المختلف اللدارقطنی من
الابهام. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی بن
محمدبن سلیمان بن حمائل مشهور به
ابن غانم. شاعر است و به حدیث اشتغال
داشت. ولادت و وفات او به دمشق بود.
ولایت دیوان انشاء دمشق یافت و با
صلاح الدین صفدی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن علی بن
مکتفی المعتضد معروف به المستکفی باللََّه. از
خلفاء دولت عباسی عراق است. بعد از خلع
المتقی باللََّه به سال ۳۳۳ هـ . ق. با او بیعت
کردند و مدت یکسال و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمر، مکنی به
ابوسعید و ملقب به بیضاوی. رجوع به
بیضاوی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن بدربن
عبداللََّه بن جعفر. از سلاطین حضرموت بود به
سال ۱۰۳۱ هـ . ق. پس از مرگ پدر ولایت
یافت. پس از چندی از سلطنت کناره گرفت و
به مکه رفت و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن
خطاب العدوی. صحابی و از معززترین
خانواده های قریش در جاهلیت بود. با پدر
خود به مدینه هجرت کرد و در فتح مکه
حاضر بود. مدت ۶ سال در اسلام فتوی داد
پس ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن
عبداللََّه بن احمد ملقب به بامخرمة. مفتی یمن و
علامهٔ عصر خود بود. به حضرموت و زبید و
الشحر و عدن و تعز و حرمین تدریس کرد و به
سال ۹۴۳ هـ . ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن
عثمان بن عفان الاموی القرشی. شاعری
ظریف طبع و سخاوت مند بود. در جنگهائی که
مسلمةبن عبدالملک به روم کرد با وی بود.
بخاطر سکونت او در قریه العرج وی را
عرجی لقب ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن عیسی
، مکنی به ابویزید دبوسی. نخستین کس است
که علم خلاف را بوجود آورد. نسبت او به
«بوسیه» بین بخاری و سمرقند است. مردی
فقیه بود و به سال ۴۲۰ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن
غانم بن شرحبیل الرعینی. قاضی، فقیه و
پادشاه بود و از مردم افریقیه است. برای کسب
علم به شام و عراق رفت. هارون الرشید به
سال ۱۷۱ هـ . ق. وی را ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمربن محمد
مشهور به الافیونی. از ادباء و شعراء عصر
خود بود. مولد او طرابلس شام است و به مصر
رفت و سپس به شام بازگشت و تا پایان عمر
در دمشق سکونت جست. وی به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمروبن
حرام بن ثعلبه. از بزرگان صحابه و از نقباء
اثناعشر است. وی با ۷۰ تن از انصار در عقبه
و جنگ بدر شرکت کرد و به سال ۳ هـ . ق. در
جنگ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمروبن
عاص از قریش و صحابی است. در جاهلیت
کتابت میکرد و سریانی را نیک میدانست. او
پیش از پدر اسلام آورد و از حضرت رسول
اجازه خواست تا آنچه او گوید بنویسد. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عمروالنهدی.
از اصحاب مختار ثقفی است. در جنگ صفین
با علی (ع) حاضر بود و در جنگهای مختار
حضور داشت و در جنگ مصعب بن زبیر در
نزدیکی کوفه به سال ۶۷ هـ . ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عودةبن
عبداللََّه صوفان بن عیسی القدومی. فقیه حنبلی
و از مردم فلسطین است. از تألیفات اوست:
المنهج الاحمد فی درهٔ المثالب التی تنمی
لمذهب الامام احمد. بغیة النساک و العباد فی
البحث عن ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عوف، مکنی
به ابومسلم. رجوع به ابومسلم خولانی تمیمی
عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عیسی بن
بختویه. رجوع به ابن بختویه ابوالحسن
عبداللََّه بن عیسی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن عیسی
الاصفهانی ثم التبریزی مشهور به افندی. در
حدود سال ۱۱۳۰ هـ . ق. به تبریز درگذشت.
عالم امامی است. از تألیفات اوست: ریاض
العلماء در چند مجلد که دو مجلد آن به خط
مؤلف ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن غانم الدراجی
الهذالی النجاعی. از مردم جزائر و فقیه و
متصوف است. تولد و تعلیم او در قسطنطنیه
بود، سپس به تونس و مدینه رفت و در مدینه
سکونت جست. از تألیفات اوست: ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن فروخ
الفارسی. فقیه و عالم به احادیث و از مردم
افریقا بود. روح بن حاتم قضاوت بروی عرضه
کرد و او نپذیرفت. به سال ۱۷۶ هـ . ق. به مصر
درگذشت. (از الاعلام ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن فیصل بن
ترکی. از امراء نجد است بعد از پدر به اتفاق
آل سعود ولایت نجد یافت. و در آغاز کار
سیاستی نیکو پیش گرفت. سپس با بنی اعمام
خویش بدرفتاری کرد و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن قاسم بن
مظفربن علی شهرزوری ملقب به المرتضی.
مردی فاضل بود و او را شعری رائق است.
مدتی به بغداد اقامت کرد سپس به موصل
رفت و تا پایان عمر قضاوت آنجا را بعهده ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن قحطان بن
اسعدبن ابی یعفر. به سال ۳۳۳ هـ . ق. در عهد
عباسیان ولایت یمن را مستقلاً بعهده داشت و
خطبهٔ عباسیان را قطع کرد و به نام ممالیک
مصر خطبه خواند به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن قیس. رجوع
به ابوخمیصه عبداللََّه بن قیس شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن قیس بن
سلیم بن حضاربن حرب. رجوع به ابوموسی
اشعری عبداللََّه بن قیس و الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن کثیر الداری
المکی. رجوع به ابن کثیرعبداللََّه بن کثیر و
الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن کعب بن
عمروالانصاری. صحابی است. در جنگ بدر
شرکت کرد. وی به سال ۳۰ هـ . ق. درگذشت.
(از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن لهیعةبن
فرعان الحضرمی المصری، مکنی به
ابوعبدالرحمان. رجوع به ابن لهیعة
ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مالک بن نصر.
از مردم شنوءة از ازد قحطانیه و جدی جاهلی
است. از نسل اوست: ماسخةبن حارث. (از
الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مبارک بن
واضح المروزی. رجوع به ابن مبارک
ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد. رجوع
به ابن السید ابومحمد عبداللََّه بن محمدبن السید
شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
ابی بکر العیاشی معروف به عیاشی مغربی. از
افاضل مغرب است. مدتی دراز در مشرق سفر
کرد و «رحله ای» در چند مجلد بنوشت. وی
به سال ۱۰۹۰ هـ . ق. به مغرب ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
ابی شیبة العبسی. حافظ حدیث بود و کتبی در
احادیث نوشته است. از جمله: المسند
المصنف. وی به سال ۲۳۵ هـ . ق. درگذشت.
(از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
ابی عصرون، مکنی به ابوسعید. رجوع به ابن
ابی عصرون ابوسعید شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن علان
، مکنی به ابواحمد و معروف به ابن ابی علان.
قاضی اهواز و معتزلی بود. او را تصانیفی نیک
است. به سال ۳۲۱ هـ . ق. متولد شد و به سال ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
احمدبن خلف المطری الخزرجی العبادی
المدنی معروف به المطری. حافظ حدیث و
مورخ بود. او راست: تاریخ المدینة. وی به
سال ۶۹۸ هـ . ق. متولد شد و در ۷۶۵ هـ . ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
جعفربن حیان الاصبهانی، مکنی به ابومحمد.
از حفاظ حدیث است. نسبت او به جدش
حیان است از تألیفات اوست: کتاب السنة.
وی به سال ۴۶۹ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
الحسین معروف به ابن ناقیا. رجوع به ابن ناقیا
و به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
حکم بن سهل بن عبداللََّه بن محمدبن حکم
باقشیر معروف به ابن باقشیر. وی فقیه و از
مردم حضرموت است. از تألیفات اوست:
قلائد الخرائد و فوائد الفوائد در فقه. القول
الموجز المبین. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
خصیب معروف به ابن خصیب. یکی از قضاة
مصر و مردی قوی النفس و فاضل بود او را
کتبی است در رد بعضی علما. وی به سال
۲۷۲ هـ . ق. به اصبهان ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن زیاد
النیشابوری. حافظ حدیث و امام شافعیهٔ
عراق بود. او را تصانیفی است. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
سعیدبن سنان الخفاجی. رجوع به ابن سنان
خفاجی و به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن سید،
مکنی به ابومحمد و معروف به بطلیوس.
رجوع به ابن سید ابومحمد عبداللََّه و به الاعلام
زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن سید
رای بن عبدالوهاب بن وزیر القیسی معروف به
ابن وزیر از امراء مغرب بود. پس از پدر خود
ولایت قصر الفتح و حدود غربی آن را یافت
لکن ولایتش چندی نپایید و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
صارة البکری الاندلسی معروف به شَنْتَرینی.
وی شاعرو کاتب بعضی امراء بود سپس به
وراقت پرداخت. او راست دیوانی در شعر و
شعر او را رقتی است. وی به سال ۵۱۷ هـ . ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن عامر
الشبراوی. فقیه و از مردم مصر است. او را
نظمی است. وی ریاست الازهر یافت. از
تألیفات اوست: دیوان شعر. مفتاح الالطاف
فی مدائح الاشراف و جز آن. وی به سال
۱۰۹۱ هـ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عبدالرحمان بن الحکم بن هشام. از ملوک
بنی امیه به اندلس است. به سال ۲۷۵ هـ . ق.
روز مرگ برادرش منذر مردم قرطبه با وی
بیعت کردند. مورخان وی را از ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عبداللََّه بن جعفربن الیمان الجعفی، مکنی به
ابوجعفر. حافظ حدیث و ثقه بود. وی
نخستین کسی است که مسند صحابه را به
ماوراءالنهر جمع کرد، و بدان جهت مسندی
لقب یافت. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عبداللََّه بن حسن بن الحسن بن علی بن ابی طالب
شریف معروف به اشتر العلوی. از دعاة و
پیشوایان شورش ضد عباسیان بود به
همراهی پدرش در مدینه بر منصور عباسی
خروج ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عبداللََّه بن عاصم الانصاری. از بنی ضبیعة و
شاعری هجاگوی و از طبقهٔ جمیل بن معمر و
نصیب بود و معاصر جریر و فرزدق و از مردم
مدینه بود. ولیدبن عبدالملک او را ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عبداللََّه بن عبدالرحمان السعدی معروف به
الغالب باللََّه. از ملوک دولت سعدیان مراکش
است. به سال ۹۶۵ هـ . ق. به سلطنت مراکش
رسید. وی مردی فاضل بود و به آبادانی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عبدالمعین بن عون معروف به عبداللََّه پاشا. از
امراء مکه است که لقب پاشا و وزارت یافت و
سپس به سال ۱۲۷۴ هـ . ق. بعد از مرگ پدر به
امارت رسید. وی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابی محمدبن
عبیدبن سفیان معروف به ابن ابی الدنیا. رجوع
به ابن ابی الدنیا و به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عبیداللََّه معروف به ابن الخاقان. رجوع به ابن
خاقان شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن عبید
قرشی. رجوع به ابن ابی الدنیا شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
علی بن ابوطالب، مکنی به ابوهاشم. رجوع به
ابوهاشم عبداللََّه بن محمد و نیز به الاعلام
زرکلی و خاندان نوبختی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
علی بن عباس، مکنی به ابوجعفر و معروف به
منصور. وی دومین خلیفهٔ عباسی و نخستین
کس از ملوک عرب است که به علوم توجه
کرد. وی عارف ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
علی بن عبداللََّه بن العباس بن عبدالمطلب،
مکنی به ابوالعباس سفاح. نخستین خلیفهٔ
عباسی است. ابومسلم خراسانی به سال ۱۳۲
هـ . ق. با وی به خلافت بیعت کرد و مردم را به
اطاعت ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن علی
عجمی الشنشوری. وی فرضی و از فقهاء
شافعیه و خطیب جامعه الازهر مصر بود. از
تألیفات او است: قرة العینین فی مساحة ظرف
القلتین در فقه. الفوائد الشنشوریه فی شرح
منظومةالرحبیه در ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن علی
کلبی. از امراء کلبیان اصحاب صقلیه است که
خطبه بنام ملوک فاطمیهٔ مصر میکردند. به
سال ۳۷۵ هـ . ق. بعد از مرگ برادر خود جعفر
به امارت رسید. او مردی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن علی
هروی. از ذریهٔ ابی ایوب انصاری معروف به
شیخ الاسلام و حافظ حدیث و از ائمه بوده
است. او راست: منازل السائرین در حدیث.
ذم الکلام و جز آن. وی به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
عیسی المروزی، مکنی به ابومحمد و معروف
به عبدان. وی حافظ حدیث و مفتی مرو بود.
مدتی در مصر اقامت کرد و سپس به مرو
رفت. او نخستین کسی است که مذهب
شافعی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
فرحون الیعمری المالکی. فقیه و از علماء
حدیث بود. اصل او از مردم تونس و مولد و
منشأاش مدینه است. از تألیفات او است: الدر
المخلص من التفصی و الملخص در حدیث.
کشف الغطافی شرح ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
قائم بن المقتدر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به
المقتدی بامراللََّه. رجوع به ابوالقاسم عبداللََّه
مقتدی و مقتدی و نیز به الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
محمدبن عبداللََّه، مکنی به ابوسعید و معروف
به عبداللََّه استرآبادی. وی حافظ حدیث و
مورخ بود. اصل او از استرآباد از نواحی
طبرستان است. در سمرقند اقامت کرد و
تاریخ سمرقند را نوشت. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
منازل، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن
منازل. صوفی و از اجلهٔ مشایخ نیشابور
است. طریقه ای مخصوص به خود داشت. به
علوم ظاهر (شریعت) نیز عالم بود. حدیث
بسیار مینوشت ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
ناجیة البربری الاصل البغدادی از حفاظ
حدیث و مردی ثقه بود. او راست: مسند. وی
به سال ۳۰۱ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
نافع بن مکرم، مکنی به ابوالعباس. مردی زاهد
و از صلحا بود و از نشابور پیاده به مکه رفت
مدت ۷۰ سال عمر کرد. وی به سال ۳۸۴
هـ . ق. درگذشت. (از ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن ناقیا
، مکنی به ابوالقاسم و معروف به ابن ناقیا.
رجوع به ابن ناقیا ابوالقاسم عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
وداع بن زیار. رجوع به ابن وداع عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
هبةاللََّه ملقب به شرف الدین و معروف به ابن
ابی عصرون. رجوع به ابن ابی عصرون و
الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
یوسف بن نصر الازدی، مکنی به ابوالولید و
معروف به ابن فَرَضی. رجوع به ابن فرضی
ابوالولید و نیز الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
یوسف زوزنی. مردی ادیب و از شعراء ظرفاء
بود. پادشاهان خراسان او را جهت ندیمی
خویش و تربیت و تعلیم فرزندانشان
برگزیدند. وی مردی بسیار بذله گو و
حاضرجواب و کوتاه قامت بود ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد
اندلسی، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن زهره
ابومحمد عبداللََّه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد بخاری
، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد
عبداللََّه بن محمد بخاری شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد بدری
دمشقی مصری وفائی ملقب به تقی الدین و
معروف به عبداللََّه البدری. ادیب، عارف به
تاریخ و شعر بود. از تألیفات اوست. راحة
الارواح فی الحشیش و الراح. مجموعهٔ شعر و
نوادر. عرة ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
بطلیوسی. رجوع به ابن السید شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
بغدادی، مکنی به ابوالقاسم معروف به ابن
ناقیا. رجوع به ابن ناقیا شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
بلخی، مکنی به ابوعلی. محدث بلخ بود از
کتب اوست: العلل، التاریخ. وی به سال ۲۹۴
هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
بلیغ بن عبداللََّه بن محمد معروف به عبداللََّه پاشا
فکری. وزیر مصر و از متأدبان بود او را نظمی
است. وی در الازهر علم آموخت و مناصبی
یافت و به اتهام شرکت ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد
حجازی بن عبدالقادربن محمد مشهور به ابن
قضیب البان. رجوع به ابن قضیب البان و نیز
الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمدبن
ذهبی، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن
الذهبی. رجوع به ابن الذهبی شود. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد
عبدالعزیزبن المرزبان. حافظ حدیث و از
علماء بود. از مردم بغشور (بین هراة و مرو
الروذ) است تولد و وفات او به بغداد و در عصر
خویش محدث عراق بود. او راست: معالم
التنزیل در ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد کردی
البیتوشی. مردی فاضل بود. به سال ۱۱۶۱
هـ . ق. به بیتوش متولد و به بغداد مهاجرت کرد
و به سال ۱۲۲۱ هـ . ق. به احساء درگذشت. از
کتب اوست: شرح الفاکهی ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد معتز
باللََّه ابن المتوکل بن المعتصم بن الرشید معروف
به ابن المعتز. رجوع به ابن معتز ابوالعباس
عبداللََّه و نیز الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمد ناشی
الانباری. شاعری نیک و در عداد ابن رومی و
بحتری است. و اصل او از انبار است. مدتی
در بغداد ماند و سپس به مصر رفت و در آنجا
به سال ۲۹۲ ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن محمودبن
مودودالموصلی ملقب به مجدالدین و مکنی به
ابوالفضل. از بزرگان فقهای حنفی است. به
سال ۵۹۹ هـ . ق. به موصل متولد شد و به
دمشق و بغداد رفت و به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مخارق بن
سلیم بن حضیرةبن قیس معروف به النابغة
الشیبانی. رجوع به نابغهٔ شیبانی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مسعدةبن
مسعود الفزاری. مورخان او را صاحب
الجیوش لقب داده اند چه وی در عصر معاویه
در جنگ با رومیان فرماندهٔ سپاهیان بود و در
خانهٔ فاطمه دختر رسول اللََّه تربیت یافت و
سپس ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مسعودبن
غافل بن جبیب الهذلی. رجوع به ابن مسعود و
نیز الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مسلم بن قتیبة
الدینوری معروف به ابن قتبیه. رجوع به ابن
قتیبه ابومحمد عبداللََّه و نیز الاعلام زرکلی
شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مسملةبن
قعنب الحارثی. از رجال حدیث و ثقات و از
مردم مدینه است. در بصره سکونت جست و
به سال ۲۲۱ هـ . ق. بدانجا درگذشت. بخاری
از وی ۱۲۳ و مسلم ۷۰ حدیث ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مصعب بن
ثابت بن عبداللََّه بن زبیر. امیر یمامه است. در
زمان خلافت مهدی عباسی و هادی ولایت
یمامه را یافت و به سال ۱۸۵ هـ . ق. به بغداد
درگذشت. (از الاعلام زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مطیع بن
الاسود الکعبی القرشی العدوی. وی از قریش
و مردی شجاع بود. در حیات رسول خدا
(ص) متولد شد و در یوم الحرة علیه قریش
جنگید. و چون یارانش شکست خوردند ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مظعون
الجمحی معروف به ابن مظعون. صحابی بدری
و از شجعان صاحب رأی و تقدم و از طرف
مادر برادر عثمان بن عفان بود. وی به سال ۳۰
هـ . ق. درگذشت. (از ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن معاویةبن
عبداللََّه بن جعفربن ابی طالب. از رؤسای
طالبیان و شعراء آنان بود. به سال ۱۷۷ هـ . ق.
در کوفه خروج کرد و از اطاعت بنی مروان
سر باز زد و مردم ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن معمر
الیشکری. امیری شجاع و از والیان عصر
مروانی است. و آخرین ولایت او قهستان و
نواحی آن بود که از جانب یزیدبن مهلب بدان
شغل گماشته شد. مردم آن سامان بر وی
شوریدند و ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مغفل المزنی.
صحابی و از اصحاب «الشجره» است به
مدینه سکونت کرد و سپس به بصره رفت و به
سال ۵۷ هـ . ق. بدانجا درگذشت. در صحیحین
از او ۴۳ حدیث آمده ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن مقفع. رجوع
به ابن مقفع عبداللََّه و نیز الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن منصور ملقب
به المستنصر باللََّه بن الظاهربن الناصر، مکنی به
ابو احمد و معروف به المستعصم باللََّه. رجوع
به المستعصم باللََّه و ابواحمد و نیز الاعلام
زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن وهب مولی
خزاعه معروف به سیاط. وی از مردم مکه و از
مقدمان در صنعت غنا و استاد ابراهیم موصلی
بود. به سال ۱۶۹ هـ . ق. درگذشت. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن وهب بن مسلم
الفهری، مکنی به ابومحمد. فقیه و از ائمه
است. وی دارای فقاهت و عبادت و حدیث
بوده. از کتب او است: الموطأ کبیر و صغیر در
حدیث. عبداللََّه حافظ، ثقه ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن وهب راسبی.
از مردم ازد و از ائمهٔ اباضیه است. رجوع به
راسبی عبداللََّه بن وهب شود. و نیز رجوع به
الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن هارون
الرشید. رجوع به مأمون عباسی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن هاشم بن
محمد عبدالمطلب بن الحسن بن نمی شریف
حسینی. از امراء مکه بود. به سال ۱۱۰۵
هـ . ق. ولایت مکه را یافت و به سال ۱۱۰۶
هـ . ق. شریف سعدبن زید ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن هلال بن
عامربن صعصعه. جدی جاهلی از نسل
میمونه بنت الحارث است. (از الاعلام
زرکلی).

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یحیی، مکنی
به ابومحمد. رجوع به ابن کناسه شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یحیی
الحضرمی. رجوع به طالب الحق عبداللََّه بن
یحیی و نیز الاعلام زرکلی شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یزیدبن حاتم
المهلبی الازدی. وی از جانب ابن عم خود
فضل بن روح امارت تونس را یافت و پس از
آنکه بدانجا رسید به سال ۷۸ هـ . ق. به قتل
رسید. (از الاعلام ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یزیدبن زید،
مکنی به ابوموسی. از بنی خطمة الاوسی
انصاری است. از اصحاب علی بن ابی طالب
بود و در جنگ های حدیبیه و جمل و صفین
شرکت کرد. ابن زبیر او را ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یزید المعافری
الافریقی، مکنی به ابوعبدالرحمان. تابعی و از
فضلاء بوده. در فتح اندلس با موسی بن نصیر
شرکت کرد. و در قیروان سکونت جست و
خانه و مسجدی در آنجا بنا کرد. وی به ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یعقوب
المنصوربن یوسف بن عبدالمؤمن ملقب به
العادل فی احکام اللََّه. از ملوک دولت موحدین
مراکش بود. به سال ۶۲۱ هـ . ق. در مرسیه با
وی بیعت کردند و در اواخر همان ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یوسف بن
الحافظ لدین اللََّه العلوی الفاطمی معروف به
العاضد لدین اللََّه. از ملوک دولت فاطمیهٔ مصر
و مغرب بود. به سال ۵۵۵ هـ . ق. پس از مرگ
الفائز به خلافت رسید. ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یوسف بن
عبداللََّه بن یوسف بن هشام ملقب به
جمال الدین، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن
هشام جمال الدین عبداللََّه و نیز الاعلام زرکلی
شود.

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یوسف بن
محمد ملقب به جمال الدین و معروف به
الزیلعی. فقیه و عالم بحدیث بود. اصل او از
مردم زیلع و به سال ۷۶۲ هـ . ق. به قاهره
درگذشت. او راست: ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) ابن یوسف بن
محمد الجوینی. از علماء تفسیر و لغت و فقه
بود. وی از مردم جوین از نواحی نیشابور
است او راست: تفسیر کبیر. التبصرة و التذکرة
در فقه. الجمع و الفرق در فقه ...

[ عَ دُلْ لاه ] (اِخ) بلیانی بن
ضیاءالدین مسعود بلیانی کازرونی فارسی. از
اولاد شیخ ابوعلی دقاق است. به سال ۶۷۳
هـ . ق. درگذشت. از اشعار اوست:
تا حق بدو چشم سر نبینم هرگز
از پای طلب می ننشینم هرگز
گویند که ...

(عَ بْ دُ لْ لا) [ ع . ] 1 - (ص مر.) بندة خدا. ج . عبادالله. 2 - (اِمر.) نامی
است از نام های مردان .


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça عبداللََّه kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki عبداللََّه kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. عبداللََّه diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful