صیفی

[ صَ فی ی ] (ع اِ) بچه که در پیری
شده باشد. (منتهی الارب). فرزند مرد از پس
پیری. (مهذب الاسماء). || باران تابستانی.
(منتهی الارب) (اقرب الموارد).

[ صَ / صِ ] (ص نسبی) منسوب به
صیف. تابستانی. مقابل شتوی. || آنچه در
تابستان کارند و به دست آید، چون: خیار،
بادنجان، هندوانه و خربزه.
صیفی. [ صَ ] (ص نسبی، اِ) (علم...) یاقوت
نویسد: ...

[ صَ ] (اِخ) از پسران هاشم بن عبد
مناف است. (صبح الاعشی ج ۱ ص ۳۵۸).

[ صَ ] (اِخ) ابن رباع. ملقب به
ذوالحکم. پدر اکثم بن صیفی است. رجوع به
ذوالحکم شود.

[ صَ ] (اِخ) ابن ربعی، مکنی به
ابوهاشم محدث است.

[ صَ ] (اِخ) ابن عامر الاوسی، مکنی
به ابوقیس و ابن الاسلت. شاعری جاهلی و از
حکمای عرب و رئیس و خطیب و سالار
جنگ مردم اوس بود. بتان را ناخوش داشت
و چون اسلام ظاهر گشت نزد رسول خدا ...

[ صَ ] (اِخ) ابن فسیل شیبانی. از
شجاعان و از اصحاب علی علیه السلام بود.
وی در کوفه اقامت کرد و مردم را علیه امویان
برمی انگیخت. معاویه او را به قتل رسانید.
(الاعلام زرکلی ص ۴۳۷).

(صَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .) 1 - تابستانی . 2 - زراعتی که در بهار و اوایل تابستان
کارهای مقدماتی آن انجام شود و حاصلش در تابستان و اوایل پاییز به دست آید مانند:
خربزه ، هندوانه . ج . صیفی جات .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça صیفی kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki صیفی kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. صیفی diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.