صادق

Farsça صادق nedir, Farsça - Farsça sözlük صادق ne demek?

[ دِ ] (ع ص) نعت فاعلی از صدق.
راستگو. مقابل کاذب. راست گوینده. ج،
صادقون، صادقین :
این دو صادق خرد و رأی که میزان دلند
بر پی عقرب عصیان شدنم نگذارند.خاقانی.
گفتی که چو خاقانی عشاق بسی دارم
صادق تر ...

[ دِ ] (اِخ) لقب اسماعیل پیغمبر است.
رجوع به اسماعیل شود.

[ دِ ] (اِخ) رجوع به صادق سمرقندی
شود.

[ دِ ] (اِخ) وی از مردم ادرنه بود و با
حسن خطی که داشت کتب بسیار تحریر کرد.
این بیت او راست:
ساقی سکا کوز قپد و غنی کوردی حبابک
آلندوغی هپ اوایدی مجلس ده شرابک.
(قاموس الاعلام).

[ دِ ] (اِخ) وی از مردم بلگراد و به
حسن خط مشهور و طریقهٔ علمی را سالک
بود. این بیت او راست:
ایدر بر لحظه ده بیک کز بنی مقبول و مردودی
عتاب عشوه آمیزی خطاب خنده آلودی.
(قاموس الاعلام).

[ دِ ] (اِخ) (امام...) جعفربن محمدبن
علی بن حسین بن علی (ع). ابن خلکان گوید:
وی بر مذهب امامیه یکی از ائمهٔ اثناعشر
است. از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق
گفتار به صادق ملقب گشت. فضل او
مشهورتر ...

[ دِ ] (اِخ) (خواجه...) وی نویسندهٔ
ولات کردستان بود، طبعی داشته. این دو بیت
را از او نگاشت و نامی از وی به روزگار
گذاشت:
از ازل صادق به دنیا میل آمیزش نداشت
چند روزی آمد و یاران خود را دید ...

[ دِ ] (اِخ) (محمودافندی...) دبیر
مدرسهٔ عابدین امریکائی در مصر. وی مؤلف
کتاب جغرافیای تجارتی است که جزء اول آن
بسال ۱۳۳۰ هـ . ق. چاپ شده. (معجم
المطبوعات ستون ۱۷۱۱).

[ دِ ] (اِخ) (میرزا...) از اهل اردوباد
است. طالب علمی است بسیار خوش سلیقه.
در زمان شاه مرحوم به مشهد مقدس رفت و
سادات آن آستانهٔ قدس را هجو کرد، پس از
مقام بالاتر حکم اخراجش صادر شد. گویند
اکنون در دکن است ...

[ دِ ] (اِخ) (میرزا...) وی از مردم
اصفهان و معروف به گاو بود، خوش طبعان
زمانه به این لقبش ملقب ساختند، چه این
قطعه بطرز قطعهٔ خاقانی موزون کرد:
ای صادق آن کسان که به راه تو میروند
ایشان خرند ...

[ دِ ] (اِخ) صاحب آتشکده گوید: نام
وی سیدمحمد صادق و تخلص او صادق
است. سیدی والانژاد و عالمی پاک اعتقاد و
فاضلی درویش نهاد است، اصل وی از طبقهٔ
سادات عظیم الشأن از تفرش قم و در عنفوان
و ...

[ دِ ] (اِخ) نام وی علی خان میرزا و
متخلص به صادق و برادر کوچکتر مراد است.
جوانی بسیار نامراد و کوچک دل و هم زبان
است و چنان عاشق پیشه و باذوق است که اگر
محتاج نباشد بجز کار ذوق ...

[ دِ ] (اِخ) ابن اشعث. شیخ طوسی
در رجال خود او را از اصحاب امیرالمؤمنین
(ع) شمرده است. امامی و مجهول الحال است.
(تنقیح المقال ج ۹ ص ۹۰).

[ دِ ] (اِخ) ابن خلف بن صادق بن کتیل
انصاری طلیطلی اندلسی. ابن بشکوال گوید:
وی سفری به مشرق کرد و حدیث شنید و
روایت کرد و در برغش از قراء قرب طلیطله
سکونت جست و پس از سال ۴۷۰ ...

[ دِ ] (اِخ) ابن صالح. از مردم اصفهان.
او راست: کتاب شاهد صادق که نسخه ای از
آن در مدرسهٔ اصری است. (احوال رودکی
ص ۵۱۱).

[ دِ ] (اِخ) ابن صالح بن عبدالرحمان
بانقوسی حلبی. وی از افاضل حلب است. در
آن شهر متولد شد و به همانجا بسال ۱۲۰۳
هـ . ق. وفات یافت. شعری دارد که کمال الدین
غزی قطعه ای از آن را ...

[ دِ ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن
عبداللََّه بن محمد بخشی حلبی حنفی خلوتی،
ملقب به صلاح الدین و رئیس فرقهٔ اخلاصیهٔ
حلب است. مولد وی سال ۱۱۳۳ هـ . ق. وی
در کنف پدر و اعمام پرورش یافت و از ...

[ دِ ] (اِخ) ابن عبدالسلام، معروف به
بترونی حلبی. سیدمحمد امین محبی دمشقی
در ذیل نفحة، او و خاندان او را بغایت ستوده
و شعر وی را توصیف کند. او در اوائل قرن
یازدهم هجری وفات کرد. محمد ...

[ دِ ] (اِخ) ابن یوسف مجود. او راست
رساله ای در تجوید.

(دِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - راستگو. 2 - راست و درست . 3 - پیدا و آشکار.


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça صادق kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki صادق kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. صادق diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful