سر

Farsça سر nedir, Farsça - Farsça sözlük سر ne demek?

[ سَ ] (اِ) پهلوی «سر»، اوستا «سره»«بارتولمه ۱۵۶۵» «نیبرگ ۲۰۲»، در پهلوی
«اسر» (بی سر، بی پایان)، هندی باستان
«سیرس» (رأس)، ارمنی «سر» (ارتفاع،
نوک و قله، نشیب)، کردی، افغانی، بلوچی و
سریکلی «سر»، استی «سر»، وخی،
سنگلیچی و منجی «سر»، ...

[ سَ رر ] (ع مص) چوب دراز در زیر
سنگ آتش زنه کردن تا آتش بگیرد.
|| چوب نهادن در میان آتش زنه. (منتهی
الارب). چوب را در طرف سنگ آتش زنه
گذاشتن تا بدان آتش ...

[ سُ ] (اِ) شرابی باشد که از برنج سازند.
(برهان) (جهانگیری). سیکی باشد که از
برنج سازند. (لغت فرس). شرابی که از برنج
سازند. (رشیدی) (آنندراج):
لفت بخوردم بگرم درد گرفتم شکم
سُر بکشیدم دودم مست شدم
ناگهان.لبیبی.

[ سُ رر ] (ع مص) شاد کردن کسی را.
(منتهی الارب). مقابل اِحزان. (اقرب
الموارد).

[ سُ رر ] (ع اِ) آنچه بریده شود از ناف
کودک. ج، اَسِرَّة. (آنندراج) (منتهی الارب).
آنچه دایه ببرد از ناف. ج، اسرة. (مهذب
الاسماء) (از اقرب الموارد).

[ سِ رر / سِ ] (از ع، اِ) راز پوشیده.
(غیاث اللغات) (آنندراج). نهان. (ترجمان
القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی). راز
پوشیده، خلاف جهر. (منتهی الارب). آنچه
انسان آن را در نفس خود پوشیده دارد، از
کارها که عزم دارد بر ...

[ سُ رر ] (اِخ) موضعی است بحجاز بدیار
مزینه. (منتهی الارب). جایگاهی است در
حجاز از برای مزینه در نزدیکی جبل قدس.
(معجم البلدان).

[ سُ رر ] (اِخ) ناحیه ای است از نواحی
ری که دارای چندین قریه میباشد. (معجم
البلدان).

[ سِ رر ] (اِخ) وادیی است بین هجر و
ذات العشر در راه حاجیان بصره، طول آن
مسافت سه روزه راه است. (آنندراج) (منتهی
الارب) (معجم البلدان).

[ سِ رر ] (اِخ) موضعی است به نجد.
(منتهی الارب). جایگاهی است به نجد در
دیار اسد. (معجم البلدان).

[ سِ رر ] (اِخ) روستایی است به یمن.
(آنندراج) (منتهی الارب) (معجم البلدان).

[ سِ رر ] (اِخ) وادیی است در بطن حله.
(از آنندراج) (از معجم البلدان).

به راه ( ~ . بِ) (ص مر.)مطیع ، فرمانبردار.

خوردن (سُ. دَ) (مص ل .) لیز خوردن .

برتافتن ( ~ . بَ تَ) (مص ل .) سرپیچی کردن .

( ~ .) (اِ.) شرابی که از برنج سازند.

(سَ رْ) [ په . ] (اِ.) 1 - از اعضای بدن شامل گردن به بالا. 2 - رییس ، مهتر. 3 -
فکر، اندیشه . 4 - زور، قوت . 5 - پسوندی است که در موارد ذیل استعمال شود. الف :
پسوند زمان : پیرانه سر. ب :پسوند مکان : رامسر. ؛~ و دستار نمودن کنایه از:
خودنمایی کردن .

و کار (سَ رُ) (اِمر.) 1 - کار. 2 - معامله .

( ~ .) (اِ.) نوعی ماهی .

( ~ .) (ص .) سرخ ، سرخ رنگ .

(سُ) (اِ.) کفشی که از ریسمان بافند؛ موزه .

(س رُ) [ ع . ] (اِ.) راز.


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça سر kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki سر kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. سر diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful