ستاره

Farsça ستاره nedir, Farsça - Farsça sözlük ستاره ne demek?

[ سِ رَ / رِ ] (اِ) اوستا «ستار»،
پهلوی «ستارک» «نیبرگ ۲۰۷»، هندی
باستان «ستر»، ارمنی «استی»، کردی
«ایستیرک»، افغانی «ستورایی» و
«ستارغا» (چشم)، استی «ستلی»، وخی
«ستار»، شغنی «شتاری» و «شتیری»،
سریکلی «ختورج»، منجی «استاری»،
سنگلیچی «اوستورک»، دزفولی
«آساره» و «ستارا»، ...

[ سِ / سَ رَ / رِ ] (اِ) افزار جدول کشان
را میگویند و آن چیزی است راست و تنک
و پهن بعرض دو انگشت یا کمتر، از فولاد یا
چوب یا استخوان و امثال آن سازند و بعربی ...

[ سَ / سِ رَ / رِ ] (اِ) خیمه ای را
گویند از پارچهٔ بسیار نازک دوزند بجهت منع
مگس و پشه و آن را درین زمان پشه دان
خوانند. (برهان). بقول نلدکه ستاره عربی
است بمعنی پوشش مشتق ...

[ سِ رَ / رِ ] (اِ مرکب) طنبوره و سازی
را گویند که سه تار داشته باشد و به این معنی
منفصل باید نوشت. (برهان) (جهانگیری). از:
سه +تار +ه (پسوند نسبت) دارای سه
سیم. (حاشیهٔ برهان قاطع ...

[ سِ رَ / رِ ] (اِ مرکب) بازی سیُم نرد که
ستا باشد. (برهان). رجوع به ستا شود.

[ سَ رَ / رِ ] (اِ) آستان درِ خانه.
(برهان). رجوع به ستانه و آستانه شود.

[ سِ رَ ] (اِخ) نام مادر شیخ الرئیس
ابوعلی سیناست از اهل افشنه قریه ای نزدیک
بخارا. رجوع به شرح حال رودکی سعید
نفیسی ص ۱۰۱ و تتمهٔ صوان الحکمة ص ۳۹
و تاریخ علوم عقلی صفا ص ۲۰۶).

[ سِ رَ ] (اِخ) نام قریه ای است در
طیف بزره که در غرب آن قرار گرفته و به
جبلة متصل میشود. وادیی است که آن را
لحف گویند. (از معجم البلدان).

(س رِ) [ په . ] (اِ.) 1 - اجرام نورانی در آسمان که نورشان به علت حرارت زیادشان
می باشد، بسته به شدت حرارت رنگ ستاره ها فرق می کند. 2 - جرقه . ؛ ~ سهیل بودن
کنایه از: کم پیدا و دیریاب بودن .


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça ستاره kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki ستاره kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. ستاره diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful