سالار

Farsça سالار nedir, Farsça - Farsça sözlük سالار ne demek?

(اِ) در پهلوی و در پازند «سالار»
(نیبرگ ۲۸۶)، ارمنی «سلر». همریشه و هم
معنی سردار. و در این کلمه دال افتاده و «را»
به «لام» بدل شده. (هوبشمان ۶۹۲). از سال +
آر (آورنده). (حاشیهٔ برهان چ معین). اتراک
به لهجهٔ ...

(اِخ) قریه ای است در کابل افغانستان.
رجوع به قاموس جغرافیائی افغانستان ج ۲
ص ۳۸۹ شود.

(اِخ) (پل...) موضعی به قرب هرات، و
آن میان پل مالان و آب مرغاب است. رجوع
به حبیب السیر چ خیام ج ۴ ص ۱۴۵ و ۲۴۹
و ۵۸۱ شود.

(اِخ) لقب هرمز پادشاه اشکانی.
(مفاتیح).

(اِخ) رجوع به حمزةبن عبدالعزیز...
شود.

(اِخ) ابراهیم بن مرزبان دیلمی، خال
مجدالدوله بن فخرالدوله. رجوع به نزهة
القلوب چ تهران ص ۳۶ و ابراهیم بن مرزبان
سالاری شود.

(اِخ) ابن شیر ذیل در سال ۳۵۸ از
جانب امیر ناصرالدوله ابوالحسن محمدبن
ابراهیم بن سیمجور، بیهق را به اقطاع یافت و
یک سال این اقطاع را داشت. سرانجام به
جرجان رفت و با بیستون بن شیرزاد مصاف
کرد. در ذی ...

(اِخ) سلار. ابن عبدالعزیز دیلمی از
فقها و ادبای شیعی در قرن پنجم مکنی به
ابوالعلی و شاگرد شیخ مفید و سید مرتضی
علم الهدی بود و در غسل او شرکت داشت. او
راست: کتاب المراسم العلویه و الاحکام
النبویه. المقنع ...

(اِخ) (.... گرد) ابن میرانشاه از امرای
قرن هفتم بسال ۶۵۸ هـ . ق. بدست پهلوان
محمد نهی از امرای ملک شمس الدین کرت
کشته شد. سالار نبیره، و پدرش میرانشاه
داماد ملک شاهنشاه امیرمحلی شهر
مستنک از توابع ...

(اِخ) ابن وشمگیر پسر وشمگیر
زیاری است و بسال ۳۳۰ هـ . ق. ابوعلی
سپهسالار خراسان او را بگروگان برد. رجوع
به احوال و اشعار رودکی ص ۴۲۰ شود.

(اِخ) اختیارالدین از رجال نیمهٔ قرن
هفتم هرات از سرکردگان شمس الدین کرت
بود. رجوع به فهرست تاریخنامهٔ هرات سیف
هروی شود.

(اِخ) خسرو جمال الدین سالار مکنی
به ابوالفتح از رجال نیمهٔ اول قرن هفتم و از
ممدوحان سید سراج الدین سگزی است.
رجوع به یادداشت سعید نفیسی در معرفی
دیوان این شاعر در مجلهٔ راهنمای کتاب سال
دوم ص ۶۷۳ شود.

(اِخ) (سیف الدین...) از امیران ملک
ناصر [ از پادشاهان سلسلهٔ ممالیک مصر ]
بود. بسال ۷۰۷ هـ . ق. بهمدستی حسام الدین
بدر چاشنی گیر بر ملک ناصر شورید و خاطر


همگنان بر سلطنت چاشنی گیر قرار ...

(اِخ) محسن بن علی بن احمد
المطوعی مکنی به ابوالعباس، سالار غازیان
بود و هریک چند بار با مطوعه به «طرسوس»
رفتی به غزو و احفاد او در بیهق بنام سالاریان
معروف بوده اند. رجوع به تاریخ بیهق ص
۱۲۴ شود.

(اِخ) محمد حسن خان فرزند
اللهیارخان آصف الدوله، دائی محمد شاه، به
سال ۱۲۶۲ هـ . ق. در اواخر سلطنت محمدشاه
ببهانهٔ ستیزه با حاج میرزاآقاسی صدراعظم
در خراسان علم طغیان برافراشت و مشهد را
فروگرفت و حاجی میرزا آقاسی متولی ...

[ په . ] (اِمر.) سردار، سپهسالار.

(ص مر.) 1 - سالخورده . 2 - کهن .


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça سالار kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki سالار kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. سالار diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful