رافعی

Farsça رافعی nedir, Farsça - Farsça sözlük رافعی ne demek?

[ فِ ] (اِخ) مصطفی افندی صادق. از
شعرای عصر مجیدین و از نویسندگان پیرو
سبک متقدمان مصر بوده که در شعر از سبک
متنبی و ابن رومی و دیگر گویندگان معانی
پیروی میکرده است. او راست: ۱

[ فِ ] (اِخ) مدنی. ابراهیم بن علی بن
حسن بن علی بن ابی رافع مدنی از اهل مدینه.
راوی بود و از پدر و عمش ایوب بن حسن
رافعی روایت کرد. وی به بغداد رفت و در
آنجا درگذشت. (از ...

[ فِ ] (اِخ) محمد افندی محمود. او
راست: شرح الهاشمیات. اصل هاشمیات
متعلق به کمیت بن زید اسدی کوفی است که
در آن مدح و منقبت بنی هاشم و جور و ستم
بنی امیه را بنظم آورده است.
محمد محمود ...

[ فِ ] (اِخ) فاروقی. محمد رشیدبن
عبدالقادربن مصطفی رافعی فاروقی. او
راست: ترجمة الرافعی، یا ترجمة الشیخ
عبدالقادر رافعی فاروقی حنفی. که پسرش
شیخ محمد رشید آن را تألیف کرده و در
مطبعة التقدم بسال ۱۳۲۳ هـ . ق. چ ...

[ فِ ] (اِخ) فاروقی، عبدالقادربن
مصطفی (۱۳۲۳ -۱۲۴۸). مفتی سرزمین
مصر و پیشوای حنفیان بود. او راست:
التحریر المختار لرد المحتار (فقه حنفی) چ
مصر ۱۳۲۳ هـ . ق. (از معجم المطبوعات ج ۱).
و رجوع به ...

[ فِ ] (اِخ) فاروقی طرابلسی،
عبدالقادر سعیدبن عبدالقادر رافعی فاروقی
طرابلسی. وی عموی سید محمد رافعی کبتی
در قاهره بود. او راست: ۱ -احیاء القلوب، چ
مصر ۱۳۱۵ هـ . ق. ۲ -الزهر ...

[ فِ ] (اِخ) فاروقی طرابلسی.
عبدالغنی بن احمدبن عبدالقادر رافعی فاروقی
طرابلسی. او راست: ترصیع الجواهر المکیة
فی تزکیة الاخلاق المرضیة (در تصوف). (از
معجم المطبوعات ج ۱). و رجوع به الاعلام
زرکلی ج ۳ چ ۲ شود.

[ فِ ] (اِخ) عبدالرحمان افندی. وکیل
دادگستری بود. او راست: نقاباة التعاون
الزراعیة. (شرکتهای تعاونی کشاورزی) چ
مصر ۱۳۳۲ هـ . ق. (از معجم المطبوعات ج ۱).

[ فِ ] (اِخ) شیخ کمال الدین
عبدالرحمان از عالمانی بود که سلطان احمد
تگودار مغول، او را بسمت تولیت و
شیخ الاسلامی کل ممالک ایران و عراق
انتخاب کرد و تمام اوقاف قلمرو حکومت
خود را تحت امر او قرار ...

[ فِ ] (اِخ) زرقی، ابوالحسن محمدبن
اسحاق بن ابراهیم بن افلح بن رافع بن ابراهیم بن
افلح بن عبدالرحمن بن رفاعةبن رافع انصاری
رافعی زرقی. منسوب بجد اعلای خویش
است که نقیب انصار در بغداد بود و او ...

[ فِ ] (اِخ) خلوتی، محمد بدرالدین
خلوتی. او راست: بدیع التحبیر شرح ترجمان
التحبیر، چ علمیه ۱۳۱۳ هـ . ق. (از معجم
المطبوعات ج ۱).

[ فِ ] (اِخ) حسین بن محمدبن جعفر.
رجوع به حسین خالع در این لغت نامه و
ریحانة الادب ج ۲ شود.

[ فِ ] (اِخ) تقی الدین عبدالمجیدبن
عبدالغنی بن احمد رافعی فاروقی. او راست: ۱
- الافلاذ الزبرجدیة فی مدائح العترة الطاهریة
الاحمدیة. ۲ -الفرائد الرافعیة فی مدائح
الحضرة الرفاعیة. (از معجم المطبوعات ج ۱).
و ...

[ فِ ] (اِخ) ایوب بن حسن رافعی.
عموی ابراهیم بن علی بن حسن رافعی بود.
برادرزاده اش از او روایت دارد. (از انساب
سمعانی).

[ فِ ] (اِخ) اسماعیل بن حکم رافعی.
از آل ابی رافع و از موالی حضرت رسول (ص)
بود و رافعی گفتن نیز بجهت انتساب بجد
مذکورش میباشد. (از ریحانة الادب ج ۲ بنقل
تنقیح المقال).

[ فِ ] (اِخ) اسفراینی، عزالدین. بگفتهٔ
عوفی از رؤسای اسفراین و معارف خراسان
بود و هنر بسیار داشت و در شیوهٔ سیاقت و
دقایق محاسبت از اقران عهد ممتاز بود و با
این همه فضایل، طبعی چون آب زلال داشت،
چنانکه این ...

[ فِ ] (اِخ) ابوالفضل العباس بن
محمدبن نصر السری بن هلال بن علاء. جزو
محدثان متوسط مصر بود. که در سال ۳۵۷
هـ . ق. در مصر درگذشت. (از حسن المحاضرة
فی اخبار مصر و القاهرة ص ۱۷۰).

[ فِ ] (ص نسبی) منسوب است به
ابورافع. و او جد ابراهیم بن علی بن حسن بن
علی بن ابی رافع رافعی مدنی بود. (از انساب
سمعانی). || منسوب به رافع. (از لباب ...


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça رافعی kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki رافعی kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. رافعی diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful