داودی

[ وو ] (اِخ) نام کوهی و ناحیتی
به هرسین در استان پنجم (کرمانشاهان).

[ وو ] (اِخ) نام طایفه ای از کردان
مقیم شمال کفری. (جغرافیایی سیاسی کیهان
ص ۵۷).

[ وو ] (اِخ) نام تیره ای از ایل
آقاجری کوه گیلویهٔ فارس. (جغرافیای
سیاسی کیهان ص ۸۸).

[ وو ] (اِخ) نام قبیله ای از لران
مقیم لر کوچک (لرستان) بروزگاران گذشته.
(از تاریخ گزیده چ اروپا ص ۵۴۷).

[ وو ] (اِخ) ابوالقاسم. ثعالبی
گوید در روزگار ما او صدر اهل فضل و یگانهٔ
اعیان ادب و علم به شهر هرات است و در
جود و بخشندگی شهره و مآثرش در ریاست
مأثورست. از اشعار اوست:
ربما قصرالصدیق ...

[ وو ] (اِخ) ابن عنبسته. رجوع به
ابن عنبسته در معجم المطبوعات شود.
صاحب معجم المطبوعات گوید: این نام را
بصورتهای مختلفه از قبیل ابن عنبة الداودی
(جرجی زیدان ج ۳ ص ۱۷۴) و ابن عنبة
(کشف الظنون ص ...

[ وو ] (اِخ) رجوع به محمود
داودی شود. (چهارمقاله).

[ وو ] (اِخ) رجوع به محمدبن
عبدالحی در الاعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۳۰۶
شود.

[ وو ] (اِخ) رجوع به احمدبن
علی. در الاعلام زرکلی چ ۱ ج ۱ ص ۳۰۶
شود).

[ وو ] (ص نسبی) منسوب به
داودبن علی اصفهانی. و آن بیشتر بر منسوبان
به ابی سلیمان داودبن علی اصفهانی در مذهب
اطلاق شود. (الانساب سمعانی). و رجوع به
داودیه شود.

[ وو ] (ص نسبی) منسوب به
داود پیغمبر و پادشاه یهود.
- الحان داودی؛ نغمه های خوش
داودی :
بر این الحان داودی عجب نیست
که مرغان در هوا حیران
بمانند.سعدی.

...

[ وو ] (اِ) نوعی گل است. گلی و
نباتی است. (از آنندراج). از گلهای زینتی
است و برنگ های سپید و زرد و دورنگ سپید
و بنفش و نوع کم پر و پرپر دارد و خاص پائیز
و اوایل ...

(وُ) (اِ.) نک داوودی .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça داودی kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki داودی kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. داودی diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.