خیام

[ خَ یْ یا ] (اِخ) یکی از آثار دورهٔ
صفوی شهر اسپاهان است. (یادداشت مؤلف).

[ خِ ] (ع اِ) یومی از ایام معروف عربان
است که در آن خیمه ها برافراشته بودند.
(یادداشت بخط مؤلف).

[ خَ یْ یا ] (اِخ) علی بن محمدبن
احمدبن خلف خراسانی ملقب به علاءالدین.
او راست: دیوانی بفارسی با شعر بسیار که در
خراسان و آذربایجان مشهور است. (از
معجم الالقاب ج ۴ ص ۱۷۶ نسخهٔ مصطفی
جواد بنقل احمد حامد ...

[ خَ یْ یا ] (اِخ) شهرت و لقب و تخلص
ابوالفتح و بقولی ابوحفص غیاث الدین عمربن
ابراهیم نیشابوری است و او را خیامی نیز
می نامند [ متوفی بین ۵۱۵ -۵۱۷ هـ . ق. ] ...

[ خَ یْ یا ] (ع ص) چادردوز. خیمه دوز.
(از ملخص اللغات حسن خطیب) (از منتهی
الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
|| خیمه فروش. (انساب سمعانی).

(ع اِ) جِ خیمه. خیمه ها. (از منتهی
الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
چادرها. سراپرده ها:
باغ پرخیمه های دیبا گشت
زندوافان درون شده بخیام.
فرخی.
این چه خرگه چه تتق این چه خیام است اینجا
چتر مه رایت خور ...

[ خِ ] (ع مص) ترسیدن و بددلی کردن.
|| مکر و حیله کردن پس رجوع کردن بر
آن. || برداشتن پا. (منتهی الارب) (از تاج
العروس) (از لسان العرب).

(خَ یّ) [ ع . ] (ص .)خیمه دوز، خیمه فروش .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça خیام kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki خیام kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. خیام diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.