خور

Farsça خور nedir, Farsça - Farsça sözlük خور ne demek?

(اِخ) قصبهٔ مرکزی بخش خور و
بیابانک شهرستان نایین، واقع در
۲۲۰هزارگزی شمال خاوری نایین به
مختصات جغرافیایی زیر: طول آن ۵۵ درجه
و ۲ دقیقه و ۳۰ ثانیهٔ شرقی از نصف النهار
گرینویچ و عرض ۳۳ درجه و ۴۷ دقیقهٔ
شمالی. ارتفاع ...

(اِخ) دهی است از دهستان کوهپایهٔ
بخش بردسکن شهرستان کاشمر، واقع در
۲۴هزارگزی شمال خاوری بردسکن سر راه
مالرو عمومی ریوش. این دهکده کوهستانی و
معتدل و دارای ۱۲۱۲ تن سکنه می باشد. آب
آن از رودخانه و محصول آن غلات و ...

(اِخ) دهی است از دهستان تبادکان
بخش حومهٔ شهرستان مشهد، واقع در
۴۹هزارگزی شمال خاوری مشهد. این ده
کوهستانی و سردسیر و با ۱۵۵۳ تن سکنه
است. آب آن از رودخانه و محصول آن
غلات و بنشن و شغل اهالی ...

(اِخ) دهی است از دهستان قلعه نو
بخش کلات شهرستان دره گز، واقع در
۳۶هزارگزی جنوب خاوری کبودگنبد. این
دهکده کوهستانی و معتدل است. آب آن از
رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی
زراعت و راه مالرو است. (از فرهنگ ...

(اِخ) دهی است از دهستان مرکزی
بخش خوسف شهرستان بیرجند، واقع در
۵۰هزارگزی شمال باختری خوسف سر راه
مالرو عمومی خوسف به طبس. این دهکده در
جلگه قرار دارد با آب و هوای مناطق
گرمسیری و ۴۶۰ تن سکنه. آب آن ...

(اِخ) دهی است جزء دهستان ارنگهٔ
بخش کرج شهرستان تهران، واقع در
۳۳هزارگزی شمال خاوری کرج و
۱۳هزارگزی خاور راه چالوس به کرج. این
دهکده در کوهستان قرار دارد با آب و هوای
سرد و ۷۴۴ تن سکنه. آب آن از چشمه ...

(اِخ) دهی است جزء دهستان فشند
بخش کرج شهرستان تهران، واقع در
۳۸هزارگزی شمال باختری کرج و
۷هزارگزی شمال راه شوسهٔ کرج به قزوین.
این دهکده در دامنهٔ کوه قرار دارد با آب و
هوای سردسیری و ۱۴۹۰ تن سکنه. آب آن
از قنات ...

(اِخ) دهی است از دهستان فراشبند
بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، واقع در
۲۳هزارگزی باختر فیروزآباد و سه هزارگزی
شمال راه مالرو عمومی. این دهکده در جلگه
قرار دارد و آب و هوای آن گرمسیری است.
آب آن از چشمه و محصول آن ...

[ خوَرْ / خُرْ ] (اِخ) نام دهی است به
استرآباد. (یادداشت بخط مؤلف).

(اِخ) دهی از دهستان حومهٔ بخش
مرکزی شهرستان لار، واقع در ۳هزارگزی
جنوب لار کنار راه شوسهٔ لار به لنگه. این
دهکده در دامنهٔ کوه قرار دارد با آب و هوای
گرمسیری و ۱۹۴۹ تن سکنه. آب آن از ...

[ خوَرْ / خُرْ ] (اِخ) نام کوشکی است
مشهور بخورنق. (برهان قاطع).

[ خوَرْ / خُرْ ] (اِخ) نام دهی است ببلخ
و از آنجاست محمدبن عبداللََّه بن عبدالحکم.
(منتهی الارب).

[ خوَرْ / خُرْ ] (اِ) هور. خورشید.
آفتاب. مهر. شارق. شمس. ذُکاء. بیضا. بوح.
یوح. عجوز. تبیراء. غزاله. لولاهه. ابوقابوس.
حورجاریه. اختران شاه. لیو. نیر اعظم. نیر
اکبر. ارنة. شرق. جای آن در فلک چهارم
است. (یادداشت مؤلف):
شکوفه همچو شکاف است ...

(ع ص، اِ) زنان بسیارشک
درگمان افکننده به جهت فساد آنها. واحد
ندارد. ج، خوار، خوارة. (منتهی الارب) (از
لسان العرب) (از تاج العروس).

[ خَ ] (ع مص) زدن بر خوران. (منتهی
الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب).
منه: خاره خوراً؛ ای زد بر خوران وی.
|| بانگ کردن گاو. (منتهی الارب) (از تاج
العروس) (از لسان العرب). منه: ...

[ خَ وَ ] (ع ص) ضعیف. سست. ناتوان.
(منتهی الارب) (از تاج العروس) (از
لسان العرب): و امراء از صادرات افعال او
چون لین و خور و ضعف و سدر مشاهده
می کردند. (جهانگشای جوینی).

|| ...

[ خَ ] (ع اِ) زمین پست. (منتهی الارب)
(از تاج العروس) (از لسان العرب).
|| شاخی از دریا. (منتهی الارب): فما
اخذوه [ ای العرب ] من الفارسیه الخور و هو
خلیج البحر. (از جمهرهٔ ابن درید ...

(خُ) (اِخ .) خورشید، آفتاب .

( ~.) 1 - (اِ.) ریشة خوردن ، خوراک . 2 - خوردنی . 3 - (ص فا.) در ترکیب به معنی
خورنده آید: باده خور، میراث خور.


Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça خور kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki خور kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. خور diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.

Was this article helpful?

93 out of 132 found this helpful