خطاب

[ خَ طْ طا ] (اِخ) ابن یوسف بن
الانبازی قرطبی متوفی به ۴۵۰ هـ . ق. از
نویسندگانست و او راست: کتاب توشیح
مختصر شرح الزاهر عبدالرحمن بن اسحاق.
(یادداشت بخط مؤلف).

[ خَ طْ طا ] (اِخ) ابن ابی القاسم قره
حصاری. وی یکی از شراح کنزالدقائق
عبداللََّه بن احمد است که علاوه بر آن منظومهٔ
نسفی را نیز در دو جلد شرح کرده است. او
بقرن هشتم هجری میزیست.

[ خَ طْ طا ] (اِخ) نام او سلیمان
ابی جعفربن ایمن کاتب خطاب بن ابی خطاب و
از اهل دعوت و یکی از بلغای زبان عرب بود.
(از الفهرست ابن الندیم).

[ خَ طْ طا ] (ع ص) متصرف در
خطبه، یعنی کسی که عارف به امر خطبه باشد
و مشغول بدان و موقع آن در میان طرفین
باشد. (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس).

[ خِ ] (اِخ) دهی است از دهستان
گرم خان بخش حومهٔ شهرستان بجنورد. واقع
در ۲۵هزارگزی شمال خاوری بجنورد.
دارای ۴۴۲ تن سکنه است. آب آن از چشمه
و محصول آن غلات، بنشن و شغل اهالی
زراعت و مالداری ...

[ خِ ] (اِخ) دهی است از دهستان
تکمران بخش شیروان شهرستان قوچان،
واقع در هیجده هزارگزی شمال باختری
شیروان سر راه مالرو عمومی زیارت بقوری
دربند. دارای ۲۸۹۰ تن سکنه است. آب آن از
چشمه و محصول آنجا غلات و ...

[ خِ ] (ع مص) مصدر دیگر است
برای مخاطبه. (منتهی الارب). رجوع به
مخاطبه در این لغت نامه شود.
- حسن خطاب؛ خوب مخاطبه کردن :
تا حسن خطاب و رد جواب و سایر ...

(خَ طّ) [ ع . ] (ص .) بسیار خطاب کننده .

(خِ) [ ع . ] (اِ.) سخنی که رویاروی گفته شود.

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça خطاب kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki خطاب kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. خطاب diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.