حجام

[ حَ جْ جا ] (اِخ) دینار. انس بن مالک
را حجامت کرد. نضربن شمیل از وی روایت
دارد. ابوحاتم گوید: بگمان من او ابوطالب
حجام است که قتاده از وی روایت دارد.
(سمعانی).

[ حَ جْ جا ] (اِخ) دینار. مولای جریر
است. زیدبن ارقم را حجامت کرد. یونس بن
عبیداللََّه از وی روایت دارد. (سمعانی).

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابواسامه زید. از
عکرمة روایت کند. (سمعانی).

[ حَ جْ جا ] (اِخ) ابوظبیة. پیغمبر را
حجامت کرد. (سمعانی).

[ حَ جْ جا ] (اِخ) یکی از سران نهضت
زنگیان در قرن سوم در بصره و از یاران
صاحب الزنج در قیام سالهای (۲۵۵،۲۷۰
هـ . ق.) میباشد. رجوع به تاریخ ابن اثیر ج ۷
صص ۸۲-۸۳ ...

[ حَ جْ جا ] (اِخ) لقب یاسین مغربی
است. (فهرست رجال حبیب السیر). خوندمیر
گوید: و در ربیع الاول همین سال (۶۸۷ هـ . ق.)
شیخ یاسین المغربی وفات یافت و شیخ
یاسین در سلک اکابر مشایخ انتظام داشت و
بواسطهٔ ...

[ حِ ] (ع مص) چیزی بر دهان اشتر
بستن تا نگزد.

[ حِ ] (ع اِ) دهان بند اشتر. دهن بند
اشتر. (مهذب الاسماء). آنچه بدان دهان شتر
مست بندند تا نگزد. (منتهی الارب).

[ حَ جْ جا ] (ع ص، اِ) خون کشنده به
استره زدن. کشندهٔ خون از شاخ. (منتهی
الارب). الذی یحجم و یحسن صنعة الحجم.
(سمعانی). کشندهٔ خون با شاخ یا شیشه از تن.
حاجم. حجامت گر. خون گیر. خون ...

(حَ جّ) [ ع . ] (ص فا.) حجامت کننده ، کسی که کارش حجامت کردن و خون گرفتن است .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça حجام kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki حجام kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. حجام diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.