چرخ

[ چَ ] (اِخ) نام شهری بوده قدیم، در خراسان. (برهان). نام شهریست بخراسان. (صحاح الفرس). نام شهری در خراسان. (ناظم الاطباء). نام دهی است از ولایت غزنین. (برهان). بمعنی
دهی است از مضافات غزنین که شیخ یعقوب چرخی ...

[ چَ ] (اِ) نام پرنده ای است شکاری و به این معنی با غین نقطه دار هم آمده است. (برهان). نام پرنده ای شکاری است؛ و صحیح به غین معجمه باشد. (آنندراج). باز سپید. (ناظم الاطباء).
مرغ شکاری. چرغ، ...

[ چَ ] (اِ) فلک سیارگان بود. (فرهنگ اسدی). آسمان و فلک. (برهان). فلک. (جهانگیری). کره. سپهر و آسمان و کرهٔ فلکی. (ناظم الاطباء). آسمان به اعتقاد قدیم که کره ای است
گردنده. (فرهنگ نظام). گردون. فلک الافلاک : ...

( ~.) (اِ.) 1 - هر وسیله مدور که حرکت دورانی داشته باشد و حول محور خود بچرخد
مانند چرخ دوچرخه یا چرخ اتومبیل . 2 - هر دستگاهی که با گردش دور محوری کار کند
مثل چرخ دولاب ، چرخ عصاری . ؛~ خیاطی دستگاه مخصوص دوخت پارچه و همانند آن . ؛~
گوشت دستگاه مخصوص خُرد کردن گوشت . 3 - گرد کسی یا چیزی گردیدن .

(چَ) [ په . ] (اِ.)1 - کنایه از: آسمان . 2 - نوعی کمان سخت . ؛~ کسی لنگ زدن (کن
.) با مشکل و دشواری مواجه شدن .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça چرخ kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki چرخ kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. چرخ diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.