تخته

[ تَ تَ ] (اِخ) قریه ای است هفت
فرسنگ میانهٔ شمال و مغرب خنج. (فارسنامهٔ
ناصری).

[ تَ تَ ] (اِخ) دهی جزء دهستان
بشاریات در بخش آب یک شهرستان قزوین
است که در بیست وچهارهزارگزی باختر
آب یک و نه هزارگزی راه عمومی قرار دارد.
جلگه ای معتدل است. آب آن از قنات و چاه
و ...

[ تَ تِ ] (اِخ) دهی از دهستان شاهرود
در بخش حومهٔ شهرستان سنندج است که در
بیست ویک هزارگزی جنوب باختری سنندج
و پنج هزارگزی جنوب باختری زندان قرار
دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و
لبنیات و شغل ...

[ تَ تِ ] (اِخ) دهی از دهستان خنج در
بخش مرکزی شهرستان لار است که در ۱۲۶
هزارگزی شمال باختری لار و در دامنهٔ
شمالی ارتفاعات لیتو قرار دارد. گرمسیر است
و ۷۶ تن سکنه دارد. آب آن از قنات و
محصولش ...

[ تُ تَ / تِ ] (ن مف) مخفف توخته
است که بمعنی ادا کرده و گزارده باشد، اعم از
قرض و دین و امانت و نماز. (برهان).

[ تَ تَ / تِ ] (اِ) پارچهٔ چوب.
(آنندراج). قطعهٔ چوب پهن و صاف و مسطح
که چندان ستبر نباشد. (ناظم الاطباء). تختج
معرب آن. (از منتهی الارب). چوب
به پهنابریدهٔ مسطح و عریض، ساختن کشتی،
صندوق، کرسی، تخت، در، ...

(تَ تِ) (اِ.) 1 - چوب پهن و مسطح . 2 - صفحه . 3 - تابوت . 4 - واحد شمارش برای
قالی و پارچه . 5 - هر چیز مسطح و صاف .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça تخته kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki تخته kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. تخته diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.