پیرو

[ رَ وَ ] (اِخ) نامی رود نیل را آنچنانکه
در کتیبهٔ داریوش بزرگ که نزدیک کانال
سوئز یافته اند آمده است. (ایران باستان ج ۱
ص ۵۷۱).

[ یِ رُ ] (اِخ) بازیگر بازیهای پانتمیم با
لباس سفید و رخسار آردآلوده.

(اِخ) دهی از دهستان انگهران بخش
کهنوج شهرستان جیرفت واقع در
۲۷۰هزارگزی، جنوب کهنوج، سرراه مالرو
انگهران به جاسک. کوهستانی، گرمسیر.
دارای ۱۵۰۰ تن سکنه. آب آن از رودخانه.
محصول آن خرما. شغل اهالی زراعت و راه
آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ...

(اِخ) ده کوچکی است از دهستان
حشون بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع
در ۳۰هزارگزی باختر بافت و ۲هزارگزی
جنوب راه فرعی بافت به سیرجان.
کوهستانی سردسیر. دارای ۳۵ تن سکنه.
(فرهنگ جغرافیائی ایران ج ۸).

(اِ) گونه ای از سرو کوهی. و این نام در
گرگان به این درخت دهند و نام آن در درفک
و شیرکوه، اَرَبس و اَربَز باشد و در دیلمان:
اَبَرسک. و در نور و کجور: ریس. و در
رودسر: اَرَس. و قدما ...

(اِ) کیسه. (اوبهی). چخماخ :
زر ز پیرو سبک برون آورد
داد درویش را و خوب آورد
(کذا).بهرامی.

[ پَ / پِ رَ / رُو ] (نف مرکب) تابع.
پس رو. (مهذب الاسماء). مقتفی. مقتدی.
مقلد. تبع. (منتهی الارب). مأموم. شیعه. تالی.
زامل. (منتهی الارب). منساق. اثف. (منتهی
الارب): بیعت کردم. بسید خود... بیعت
فرمانبرداری و پیرو بودن. ...

(پَ یا پِ رُ یا رَ) (ص فا.) پس رو، دنبال رو.

(اِمصغ .) پیر کوچک اندام .

(اِ.) کیسه ، کیسة پول .

Farsça - Farsça sözlüğünde Farsça پیرو kelimesinin Farsça manası nedir? Farsça dilindeki پیرو kelimesinin Farsça dilindeki manasını yukarıda okuyabilirsiniz. پیرو diğer dillerde anlamlarına aşağıdan ulaşabilirsiniz.